میدونی...!حالا که روز مادره من وآبجی می خواستیم قشنگ ترین هدیه رو برات بخریم ولی نمی دونستیم که چی بخریم .دختر خاله می گفت برات یه دست کامل لوازم آرایش بخریم که زخمهای رو ی صورتت کمتر معلوم شه ...
میدونی...!حالا که روز مادره من وآبجی می خواستیم قشنگ ترین هدیه رو برات بخریم ولی نمی دونستیم که چی بخریم .دختر خاله می گفت برات یه دست کامل لوازم آرایش بخریم که زخمهای رو ی صورتت کمتر معلوم شه ...
شهر فاو تازه فتح شده بود و سربازان دشمن گروه گروه تسلیم می شدند. من و دوستم «علی ناهیدی» از یک هفته قبل از عملیات با هم حرف نمی زدیم. شاید علتش خیلی عجیب و غریب باشد. ما سر تیم های فوتبال استقلال و پرسپولیس دعوای مان شد! من استقلالی بودم و علی پرسپولیسی.