اندکی صبر سحر نزدیک است...

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۰ ق.ظ

باور

 

شب از نیمه گذشته، خش خش جاروی پیرمرد روی سینه خسته بیابان بر دل سکوت شب میتازد. گنجشک دل دخترک در هراس از هجوم خیال ها پر تپش میزند، تا در آغوش مخملین مادرش آرامش گیرد. چشمان من نگران و بیقرار طلوع فردا ثانیه ها را شماره می کند. شب از نیمه گذشته و سینه سنگی خیابان با لالایی دلنشین پیرمرد به خواب رفته است . دخترک در خواب شیرین کودکانه لبخند می زند  و من تکه تکه های امید را با سرانگشتان خود بر دل تاریک شب رقم می زنم . شب از نیمه گذشته  و من به طلوع روشنی بعد از تیرگی باور دارم.



نوشته شده توسط عارف
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۴، ۱۹:۲۰ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    اره ولا
  • ۳۱ مرداد ۹۴، ۱۸:۴۳ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک
  • ۲۷ خرداد ۹۴، ۱۸:۳۵ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک

باور

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۰ ق.ظ

 

شب از نیمه گذشته، خش خش جاروی پیرمرد روی سینه خسته بیابان بر دل سکوت شب میتازد. گنجشک دل دخترک در هراس از هجوم خیال ها پر تپش میزند، تا در آغوش مخملین مادرش آرامش گیرد. چشمان من نگران و بیقرار طلوع فردا ثانیه ها را شماره می کند. شب از نیمه گذشته و سینه سنگی خیابان با لالایی دلنشین پیرمرد به خواب رفته است . دخترک در خواب شیرین کودکانه لبخند می زند  و من تکه تکه های امید را با سرانگشتان خود بر دل تاریک شب رقم می زنم . شب از نیمه گذشته  و من به طلوع روشنی بعد از تیرگی باور دارم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۰۱
عارف

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی