اندکی صبر سحر نزدیک است...

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۱۵ ب.ظ

با اعمالت موعظه کن نه با زبانت

 

عشق ، عمل می کند

در بعد از ظهر یکی از روزهای 1953 میلادی بسیاری از صاحب منصبان  و گزارشگران برای خیر مقدم گویی

به برنده جایزه صلح نوبل 1952 در یکی از ایستگاه های شیکاگو  جمع شده بودند . برنده جایزه صلح نوبل

سرانجام از قطار بیرون آمد .

صاحب منصبان شهر با به کار افتادن دوربین ها به سوی او شتافتند تا افتخار آشنایی خویش  را اظهار دارند .

او در کمال ادب از همه تشکر کرد و در حالی که از بالای سر آن ها به نقطه ای می نگریست برای لحظه ای

از همه حضار معذرت خواست . سپس گام های بلند از میان خیل جمعیت گذشت و خود را به پیرزن سیاه پوستی

رساند که نفس زنان در حال حمل کردن دو چمدان بزرگ بود .

او متبسم چمدان ها را برداشت و پیرزن سیاه پوست را تا دم در اتوبوس همراهی کرد . سپس خداحافظی و

سفر خوشی برایش آرزو کرد . در اثنای این کار ، خیل جمعیت هم به دنبال او به راه افتاده بودند . برنده جایزه

صلح نوبل پس از این کار به طرف مردم برگشت و گفت : " از اینکه منتظرتان گذاشتم ، بی نهایت عذر می خواهم . "

این مرد دکتر « آلبرت شوایتزر » نامدار بود که عمر خود را صرف کمک به بینوایان آفریقا  کرده بود .

یکی از اعضای کمیته پذیرایی در آن روز به یکی از گزارشگران گفت :

 " هرگز در عمرم کسی را ندیده بودم که با راه رفتن خود برای مان موعظه کند "

« جانب عشق عزیز است ، فرومگذارش . مسعود لعلی »

 

 

 



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۴، ۱۹:۲۰ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    اره ولا
  • ۳۱ مرداد ۹۴، ۱۸:۴۳ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک
  • ۲۷ خرداد ۹۴، ۱۸:۳۵ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک

با اعمالت موعظه کن نه با زبانت

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۱۵ ب.ظ

 

عشق ، عمل می کند

در بعد از ظهر یکی از روزهای 1953 میلادی بسیاری از صاحب منصبان  و گزارشگران برای خیر مقدم گویی

به برنده جایزه صلح نوبل 1952 در یکی از ایستگاه های شیکاگو  جمع شده بودند . برنده جایزه صلح نوبل

سرانجام از قطار بیرون آمد .

صاحب منصبان شهر با به کار افتادن دوربین ها به سوی او شتافتند تا افتخار آشنایی خویش  را اظهار دارند .

او در کمال ادب از همه تشکر کرد و در حالی که از بالای سر آن ها به نقطه ای می نگریست برای لحظه ای

از همه حضار معذرت خواست . سپس گام های بلند از میان خیل جمعیت گذشت و خود را به پیرزن سیاه پوستی

رساند که نفس زنان در حال حمل کردن دو چمدان بزرگ بود .

او متبسم چمدان ها را برداشت و پیرزن سیاه پوست را تا دم در اتوبوس همراهی کرد . سپس خداحافظی و

سفر خوشی برایش آرزو کرد . در اثنای این کار ، خیل جمعیت هم به دنبال او به راه افتاده بودند . برنده جایزه

صلح نوبل پس از این کار به طرف مردم برگشت و گفت : " از اینکه منتظرتان گذاشتم ، بی نهایت عذر می خواهم . "

این مرد دکتر « آلبرت شوایتزر » نامدار بود که عمر خود را صرف کمک به بینوایان آفریقا  کرده بود .

یکی از اعضای کمیته پذیرایی در آن روز به یکی از گزارشگران گفت :

 " هرگز در عمرم کسی را ندیده بودم که با راه رفتن خود برای مان موعظه کند "

« جانب عشق عزیز است ، فرومگذارش . مسعود لعلی »

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۰۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی