با اعمالت موعظه کن نه با زبانت
عشق ، عمل می کند
در بعد از ظهر یکی از روزهای 1953 میلادی بسیاری از صاحب منصبان و گزارشگران برای خیر مقدم گویی
به برنده جایزه صلح نوبل 1952 در یکی از ایستگاه های شیکاگو جمع شده بودند . برنده جایزه صلح نوبل
سرانجام از قطار بیرون آمد .
صاحب منصبان شهر با به کار افتادن دوربین ها به سوی او شتافتند تا افتخار آشنایی خویش را اظهار دارند .
او در کمال ادب از همه تشکر کرد و در حالی که از بالای سر آن ها به نقطه ای می نگریست برای لحظه ای
از همه حضار معذرت خواست . سپس گام های بلند از میان خیل جمعیت گذشت و خود را به پیرزن سیاه پوستی
رساند که نفس زنان در حال حمل کردن دو چمدان بزرگ بود .
او متبسم چمدان ها را برداشت و پیرزن سیاه پوست را تا دم در اتوبوس همراهی کرد . سپس خداحافظی و
سفر خوشی برایش آرزو کرد . در اثنای این کار ، خیل جمعیت هم به دنبال او به راه افتاده بودند . برنده جایزه
صلح نوبل پس از این کار به طرف مردم برگشت و گفت : " از اینکه منتظرتان گذاشتم ، بی نهایت عذر می خواهم . "
این مرد دکتر « آلبرت شوایتزر » نامدار بود که عمر خود را صرف کمک به بینوایان آفریقا کرده بود .
یکی از اعضای کمیته پذیرایی در آن روز به یکی از گزارشگران گفت :
" هرگز در عمرم کسی را ندیده بودم که با راه رفتن خود برای مان موعظه کند "
« جانب عشق عزیز است ، فرومگذارش . مسعود لعلی »