غریبانه
گاه در خلوت خویش چه غریبانه بر تنهایی ام اشک می ریزم
غافل از اینکه مهربانیت لحظه ای مرا تنها نمی گذارد .
دوری من از من است .اگرنه آقای خوبی ها از تو تا من فاصله ای نیست .
حصار غربت را من گرداگرد خلوت خود کشیده ام .
حال آن که مهربانی ات را و آقایی ات را مرزی نیست .
تو همچون بارانی که بر کویر دل سوخته ام می باری و مرا جان تازه می بخشی .
آقای من ای شکوهت قدرت بخش لحظه های درماندگی ام !
ای وجودت نورانی ترین امید ناامیدی هایم .
فاصله من از تو به اندازه بارانی ست که در ندبه هایت نباریده ام .
به اندازه غم هایی ست که برای محرومان به دوش نکشیده ام.
روحم را به ندای آسمانی ات معلا کن .
قلبم را با یادت تسلی ببخش و چشمان خطا کارم را به نور ظهورت منور کن .
« باتشکر از سرکار خانم سمیه آذربو »
مرسی