اندکی صبر سحر نزدیک است...

چهارشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ق.ظ

مقایسه کنیم رفتارای خودمونو با آنان که زمینی نبودند ..

 

اول انقلاب دادستان ارومیه شده بود .

من و حمید ا فرستاد برویم یک ساواکی را بگیریم .

پیرمرد عصا به دستی در را باز کرد.

گفت : پسرم خونه نیست.

گزارش که میدادیم ، چندبار از حال پیرمرد پرسد ..

* می خواست مطمئن شود نترسده *

« www.20102010.ir »

 



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۴، ۱۹:۲۰ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    اره ولا
  • ۳۱ مرداد ۹۴، ۱۸:۴۳ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک
  • ۲۷ خرداد ۹۴، ۱۸:۳۵ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک

مقایسه کنیم رفتارای خودمونو با آنان که زمینی نبودند ..

چهارشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ق.ظ

 

اول انقلاب دادستان ارومیه شده بود .

من و حمید ا فرستاد برویم یک ساواکی را بگیریم .

پیرمرد عصا به دستی در را باز کرد.

گفت : پسرم خونه نیست.

گزارش که میدادیم ، چندبار از حال پیرمرد پرسد ..

* می خواست مطمئن شود نترسده *

« www.20102010.ir »

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۲۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی