اندکی صبر سحر نزدیک است...

جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۱۲ ق.ظ

اخلاق نبوی

رسول گرامى اسلام‏ صلى الله علیه و آله روى فرش ساده و حصیر می‌خوابید، کفش و لباس خود را وصله مى‏‌زد، گاهى که به او توهین مى‏‌شد با تبسّم یا عفو برخورد مى‏‌نمود، شخصاً به بازار مى‏‌رفت و نیازمندى‏هاى خود را به خانه مى‏‌آورد و در کارهاى خانه کمک مى‌کرد.

»اَنس» مى‏گوید: سال‌ها در خانه پیامبرصلى الله علیه و آله بودم و هرگز از من انتقاد و گلایه‏‌اى نکرد. به دست خود شیر مى‏‌دوشید. به اطفال سلام مى‌‏کرد. دعوت برده ‏ها را مى‏‌پذیرفت. از غذایى که میل نداشت مذمّت نمى‏‌کرد. درباره مسواک و استفاده از عطر و به جاى آوردن غسل جمعه و اصلاح سر و صورت خود و پوشیدن لباس سفید، عنایت و دقّت خاصّى داشت.

در حال غذا خوردن به چیزى تکیه نمى‏‌داد تا در کنار نعمت‏‌هاى خدا قیافه متکبّرانه به خود نگیرد.

از حشمت‏هاى ظاهرى تنفّر داشت، لذا اجازه نمى‏‌داد کسى پشت سر او به عنوان همراه، راه بیفتد.

هرگاه سواره بود و کسى مى‏خواست دنبال او بیاید، مى‏‌فرمود: یکى از این سه کار را بکن یا جلوتر از من برو و من پشت سر تو بیایم یا من مى‏‌روم و شما بعداً بیایید و یا این که دو نفرى سوار مرکب مى‏شویم.

رسول خداصلى الله علیه و آله در حضور کسى لباس خود را از تن بیرون نمى‏‌کرد.

پیش کسى پاى خود را دراز نمى‏‌کرد. با گشاده ‏رویى صحبت مى‏‌کرد و به همه افراد توجه مى‏‌فرمود.

گاهى براى فهماندن مطلب، آن را تا سه بار تکرار مى‏‌فرمود.

صدا زدن و جواب دادن او هر دو همراه با احترام بود، حتى نسبت به زنان و کودکان.

از بیماران عیادت و دلجویى مى‏کرد.

هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زینت مى‏کرد.

نیکوکاران را پاداش مى‏‌داد، روزى شخصى را در حال نماز دید که با جمله‏ هایى بسیار پر مغز و زیبا با خداى متعال راز و نیاز مى‏ک‌ند. فرمود: نمازش که تمام شد او را نزد من آورید. وقتى به حضور حضرت رسید، حضرت سکّه طلایى به او هدیه داد و فرمود: «و هبت لک الذهب لحسن ثنائک على الله»؛ چون حال خوشى داشتى و خدا را به نیکویى حمد و سپاس مى‏کردى این سکه را به تو بخشیدم.

هنگام خوردن آب و غذا، «بسم اللّه» و بعد از آن «الحمدللّه» مى‏‌گفت.

نمى‏‌نشست و بر نمى‏‌خاست جز با ذکر خدا.

به اشخاصى که مورد احترام واعتماد مردم بودند، احترام مى‏‌گذارد و گاهى مسئولیت امور را به همان شخص مورد نظر واگذار مى‏‌کرد.

نسبت به کارهاى نیک و بد بى تفاوت نبود بلکه هم اهل تشویق بود و هم اهل انتقاد.

به خاطر شدّت علاقه‏اى که به هدایت مردم داشت به قدرى مى‏‌سوخت که آیه نازل شد ما قرآن را نفرستادیم که تو خود را به دردسر و مشقت اندازى: «ما انزلنا علیک القرآن لتشقى

در مجلس چنان با یک یک مردم گرم مى‏‌گرفت که هر کدام خیال مى‏‌کردند نزدیک‏ترین افراد به پیامبرصلى الله علیه و آله تنها اوست.

گاهى بعضى از یاران آن حضرت از ایشان درخواست مى‏کردند که به دشمنان خود نفرین کند اما او حاضر نمى‏‌شد و دعاى او این بود که خداوندا! این مردم را هدایت فرما.

چون با کسى دست مى‏داد تا او دست پیامبر را رها نمى‏‌کردپیامبرصلى الله علیه و آله دست خود را عقب نمى‏‌کشید.

وارد مجلس که مى‏شد، در قسمت پائین مى‏نشست؛ هدیه را هر چند کم بود مى‏‌پذیرفت.

هرگاه یکى از مسلمانان و اصحاب خود را نمى‏‌دید فوراً سراغ او را مى‏گرفت و اگر در مسافرت بود برایش دعا مى‏کرد، و اگر مریض بود به عیادتش مى‏رفت.

در جلسات، دایره‌‏وار مى‏‌نشست که بالا و پائین آن معلوم نباشد.

با غنى و فقیر یکسان برخورد مى‌‏نمود. در گفتگوها از جدال و سخنان غیر لازم خوددارى مى‏‌کرد. هرگز دنبال عیبجویى و بدگویىِ این و آن نبود و از قهقهه و خنده بلند دورى مى‏‌کرد.



نوشته شده توسط مرتضی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۴، ۱۹:۲۰ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    اره ولا
  • ۳۱ مرداد ۹۴، ۱۸:۴۳ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک
  • ۲۷ خرداد ۹۴، ۱۸:۳۵ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک

اخلاق نبوی

جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۱۲ ق.ظ

رسول گرامى اسلام‏ صلى الله علیه و آله روى فرش ساده و حصیر می‌خوابید، کفش و لباس خود را وصله مى‏‌زد، گاهى که به او توهین مى‏‌شد با تبسّم یا عفو برخورد مى‏‌نمود، شخصاً به بازار مى‏‌رفت و نیازمندى‏هاى خود را به خانه مى‏‌آورد و در کارهاى خانه کمک مى‌کرد.

»اَنس» مى‏گوید: سال‌ها در خانه پیامبرصلى الله علیه و آله بودم و هرگز از من انتقاد و گلایه‏‌اى نکرد. به دست خود شیر مى‏‌دوشید. به اطفال سلام مى‌‏کرد. دعوت برده ‏ها را مى‏‌پذیرفت. از غذایى که میل نداشت مذمّت نمى‏‌کرد. درباره مسواک و استفاده از عطر و به جاى آوردن غسل جمعه و اصلاح سر و صورت خود و پوشیدن لباس سفید، عنایت و دقّت خاصّى داشت.

در حال غذا خوردن به چیزى تکیه نمى‏‌داد تا در کنار نعمت‏‌هاى خدا قیافه متکبّرانه به خود نگیرد.

از حشمت‏هاى ظاهرى تنفّر داشت، لذا اجازه نمى‏‌داد کسى پشت سر او به عنوان همراه، راه بیفتد.

هرگاه سواره بود و کسى مى‏خواست دنبال او بیاید، مى‏‌فرمود: یکى از این سه کار را بکن یا جلوتر از من برو و من پشت سر تو بیایم یا من مى‏‌روم و شما بعداً بیایید و یا این که دو نفرى سوار مرکب مى‏شویم.

رسول خداصلى الله علیه و آله در حضور کسى لباس خود را از تن بیرون نمى‏‌کرد.

پیش کسى پاى خود را دراز نمى‏‌کرد. با گشاده ‏رویى صحبت مى‏‌کرد و به همه افراد توجه مى‏‌فرمود.

گاهى براى فهماندن مطلب، آن را تا سه بار تکرار مى‏‌فرمود.

صدا زدن و جواب دادن او هر دو همراه با احترام بود، حتى نسبت به زنان و کودکان.

از بیماران عیادت و دلجویى مى‏کرد.

هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زینت مى‏کرد.

نیکوکاران را پاداش مى‏‌داد، روزى شخصى را در حال نماز دید که با جمله‏ هایى بسیار پر مغز و زیبا با خداى متعال راز و نیاز مى‏ک‌ند. فرمود: نمازش که تمام شد او را نزد من آورید. وقتى به حضور حضرت رسید، حضرت سکّه طلایى به او هدیه داد و فرمود: «و هبت لک الذهب لحسن ثنائک على الله»؛ چون حال خوشى داشتى و خدا را به نیکویى حمد و سپاس مى‏کردى این سکه را به تو بخشیدم.

هنگام خوردن آب و غذا، «بسم اللّه» و بعد از آن «الحمدللّه» مى‏‌گفت.

نمى‏‌نشست و بر نمى‏‌خاست جز با ذکر خدا.

به اشخاصى که مورد احترام واعتماد مردم بودند، احترام مى‏‌گذارد و گاهى مسئولیت امور را به همان شخص مورد نظر واگذار مى‏‌کرد.

نسبت به کارهاى نیک و بد بى تفاوت نبود بلکه هم اهل تشویق بود و هم اهل انتقاد.

به خاطر شدّت علاقه‏اى که به هدایت مردم داشت به قدرى مى‏‌سوخت که آیه نازل شد ما قرآن را نفرستادیم که تو خود را به دردسر و مشقت اندازى: «ما انزلنا علیک القرآن لتشقى

در مجلس چنان با یک یک مردم گرم مى‏‌گرفت که هر کدام خیال مى‏‌کردند نزدیک‏ترین افراد به پیامبرصلى الله علیه و آله تنها اوست.

گاهى بعضى از یاران آن حضرت از ایشان درخواست مى‏کردند که به دشمنان خود نفرین کند اما او حاضر نمى‏‌شد و دعاى او این بود که خداوندا! این مردم را هدایت فرما.

چون با کسى دست مى‏داد تا او دست پیامبر را رها نمى‏‌کردپیامبرصلى الله علیه و آله دست خود را عقب نمى‏‌کشید.

وارد مجلس که مى‏شد، در قسمت پائین مى‏نشست؛ هدیه را هر چند کم بود مى‏‌پذیرفت.

هرگاه یکى از مسلمانان و اصحاب خود را نمى‏‌دید فوراً سراغ او را مى‏گرفت و اگر در مسافرت بود برایش دعا مى‏کرد، و اگر مریض بود به عیادتش مى‏رفت.

در جلسات، دایره‌‏وار مى‏‌نشست که بالا و پائین آن معلوم نباشد.

با غنى و فقیر یکسان برخورد مى‌‏نمود. در گفتگوها از جدال و سخنان غیر لازم خوددارى مى‏‌کرد. هرگز دنبال عیبجویى و بدگویىِ این و آن نبود و از قهقهه و خنده بلند دورى مى‏‌کرد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی