چند میفروشی؟
شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۰۲ ق.ظ
مقیم لندن بود،تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی میشود و کرایه را میپردازد.راننده بقیه پول را برمیگرداند،20پنس اضافه تر هم می دهد!می گفت چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را بگردانم یا نه؟آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی...گذشت و به مقصد رسیدیم.موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم.پرسیدم بابت چی؟گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم.وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم.با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را دادید بیایم.فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد :تمام وجودم دگرگون شد و حالی شبیه غش به من دست داد.من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس میفروختم.
باتشکر از آقای مهدی ربانی خواه