حجاب و عقدههای روانی
یکی از ایرادهایی که بر حجاب گرفتهاند اینست که ایجاد حریم میان زن و مرد بر اشتیاقها و التهابها میافزاید و طبق اصل « الانسان حریص علی ما منع منه » حرص و ولع نسبت به اعمال جنسی را در زن و مرد بیشتر میکند به علاوه ، سرکوب کردن غرائز موجب انواع اختلالهای روانی و بیماریهای روحی میگردد. درروانشناسی جدید و مخصوصا در مکتب روانکاوی فروید روی محرومیتها و ناکامیها بسیار تکیه شده است . فروید میگوید: ناکامیها معلول قیود اجتماعی است و پیشنهاد میکند که تا ممکن است باید غریزه را آزاد گذاشت تا ناکامی وعوارض ناشی از آن پیش نیاید. برتراند راسل در جواب این سؤال که : « آیا شما عقیده دارید انتشار موضوعهای منافی عفت علاقه مردم را به آنها زیاد نمیکند ؟ » جواب میدهد: «علاقه مردم نسبت بدانها نقصان مییابد .فرض کنید چاپ و انتشار کارت پستالهای منافی عفت مجاز و آزاد گردد . اگر چنین چیزی بشود این اوراق برای مدت یک سال یا دو سال مورد استقبال واقع شده سپس مردم از آن خسته میشوند و دیگر کسی حتی به آنها نگاه هم نخواهد کرد »
پاسخ این ایراد اینست که درست است که ناکامی ، بالخصوص ناکامی جنسی ، عوارض وخیم و ناگواری دارد و مبارزه با اقتضاء غرائز در حدودی که مورد نیاز طبیعت است غلط است ، ولی برداشتن قیود اجتماعی مشکل را حل نمیکند بلکه بر آن میافزاید. در مورد غریزه جنسی وبرخی غرائز دیگر ، برداشتن قیود ، عشق به مفهوم واقعی را میمیراند ولی طبیعت را هرزه و بیبند و بار میکند. در این مورد هر چه عرضه بیشتر گردد هوس و میل به تنوع افزایش مییابد. اینکه راسل میگوید: « اگر پخش عکسهای منافی عفت مجاز بشود پس از مدتی مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد » درباره یک عکس بالخصوص و یک نوع بی عفتی بالخصوص صادق است ، ولی در مورد مطلق بی عفتیهاصادق نیست یعنی از یک نوع خاص بی عفتی خستگی پیدا میشود ولی نه بدین معنی که تمایل به عفاف جانشین آن شود بلکه بدین معنی که آتش و عطش روحی زبانه میکشد و نوعی دیگر را تقاضا میکند. این تقاضاها هرگز تمام شدنی نیست. خود راسل در کتاب زناشوئی و اخلاق اعتراف میکند که عطش روحی در مسائل جنسی غیر از حرارت جسمی است. آنچه با ارضاء تسکین مییابد حرارت جسمی است نه عطش روحی .
بدین نکته باید توجه کرد که آزادی در مسائل جنسی سبب شعلهور شدن شهوات به صورت حرص و آزمیگردد، از نوع حرص و آزهائی که در صاحبان حرمسراهای رومی و ایرانی و عرب سراغ داریم. ولی ممنوعیت وحریم ، نیروی عشق و تغزل و تخیل را به صورت یک احساس عالی و رقیق و لطیف و انسانی تحریک میکند و رشد میدهد و تنها در این هنگام است که مبدأ و منشأ خلق هنرها و ابداعها و فلسفهها میگردد، میان آنچه عشق نامیده میشود و به قول ابن سینا " عشق عفیف " ، و آنچه به صورت هوس و حرص وآزو حس تملک در میآید - با اینکه هر دو روحی و پایان ناپذیر است - تفاوت بسیار است . عشق ، عمیق و متمرکز کننده نیروها و یگانه پرست است واما هوس ، سطحی و پخش کننده نیرو و متمایل به تنوع و هرزه صفت است.
حاجتهای طبیعی بر دو قسم است : یک نوع حاجتهای محدود و سطحی است ، مثل خوردن ، خوابیدن. در این نوع از حاجتها همینکه ظرفیت غریزه اشباع و حاجت جسمانی مرتفع گردد، رغبت انسان هم از بین میرود وحتی ممکن است به تنفر و انزجار مبدل گردد. ولی یک نوع دیگر از نیازهای طبیعی ، عمیق و دریا صفت وهیجان پذیر است مانند پول پرستی و جاهطلبی. غریزه جنسی دارای دو جنبه است. از نظرحرارت جسمی ازنوع اول است ولی از نظر تمایل روحی دو جنس به یکدیگر چنین نیست. برای روشن شدن ،مقایسهای به عمل میآوریم:
هر جامعهای از لحاظ خوراک یک مقدار معین تقاضا دارد . یعنی اگر کشوری مثلا بیست میلیون جمعیت داشته باشد مصرف خوراکی آنها معین است که کمتر از آن نباید باشد و زیادتر هم اگر باشد نمیتوانند مصرف کنند ، فرضا اگر گندم زیاد داشته باشند به دریا میریزند . درباره این جامعه اگر بپرسیم مصرف خوراک آن در سال چقدر است ؟ جواب ، مقدار مشخصی خواهد بود. ولی اگر درباره یک جامعه بپرسیم که از نظر علاقه افراد به پول چقدر احتیاج به ثروت هست ؟ یعنی چقدر پول لازم دارد تا حس پول پرستی همه افراد آن را اشباع کند به طوری که اگر باز هم بخواهیم به آنها پول بدهیم بگویند دیگر سیر شدهایم،میل نداریم و نمیتوانیم بگیریم ؟ جواب اینست که این خواست حدی نخواهد داشت. جاهطلبی بشر هم از همین قبیل است، ظرفیت بشر ازنظر جاهطلبی پایان ناپذیر است. هر فردی هر مقام اجتماعی و هر پست عالی را که به دست آورد باز هم طالب مقام بالاتر است، و اساسا هر جا که پای حس تملک به میان بیاید از پایان پذیری خبری نیست .
غریزه جنسی دو جنبه دارد : جنبه جسمانی و جنبه روحی . از جنبه جسمی محدود است . از این نظریک زن یا دو زن برای اشباع مرد کافی است ، ولی از نظر تنوع طلبی و عطش روحیای که در این ناحیه ممکن است به وجود آید شکل دیگری دارد.
حالت روحی مربوط به این موضوع دو نوع است : یکی آن است که به اصطلاح « عشق » نامیده میشود این نوع از عطش همیشه جنبه فردی و شخصی دارد یعنی به موضوع خاص و شخص خاص تعلق میگیرد و رابطه او را با غیر او قطع میکند . این نوع از عطش درزمینه محدودیتها و محرومیتها به وجود میآید.
نوعی دیگر عطش روحی آن است که به صورت حرص و آزدرمیآید که از شؤون حس تملک است و یا آمیختهای است از دو غریزه پایان ناپذیر: شهوت جنسی و حس تملک ، آن همان است که در صاحبان حرمسراهای قدیم و در اغلب پولداران و غیر پولداران عصر ماوجوددارد . این نوع از عطش تمایل به تنوع دارد. از یکی سیر میشود و متوجه دیگری میگردد. در عین اینکه دهها نفر در اختیار دارد در بند دهها نفر دیگر است و همین نوع از عطش است که در زمینه بیبند و باریها ومعاشرتهای به اصطلاح آزاد به وجود میآید . این نوع از عطش است که هوس نامیده میشود. همانطور که درگذشته گفتیم : عشق ، عمیق و متمرکز کننده نیروها و تقویت کننده نیروی تخیل و یگانهپرست است ، و اما هوس ، سطحی و پخش کننده نیروها و متمایل به تنوع و تفنن و هرزه صفت است. این نوع از عطش که هوس نامیده میشود ارضاء شدنی نیست. اگر مردی در این مجرا بیفتد ، فرضا حرمسرائی نظیر حرمسرای هارون الرشید و خسرو پرویز داشته باشد پر از زیبا رویان که سالی یک بار به هر یک نوبت نرسد ، باز اگر بشنود که در اقصی نقاط جهان یک زیباروی دیگر هست ، طالب آن خواهد شد . نمیگوید بس است دیگر سیر شدهام.
در اینگونه حالات سیر کردن و ارضاء از راه فراوانی ، امکان ندارد و اگر کسی بخواهد از این راه وارد شود درست مثل آن است که بخواهد آتش را باهیزم سیر کند. به طور کلی در طبیعت انسانی از نظر خواستههای روحی ، محدودیت در کار نیست . انسان روحا طالب بی نهایت آفریده شده است . وقتی هم که خواستههای روحی درمسیر مادیات قرار گرفت به هیچ حدی متوقف نمیشود ، رسیدن به هر مرحلهای میل و طلب مرحله دیگررادر او به وجود میآورد.
اشتباه کردهاند کسانی که طغیان نفس اماره و احساسات شهوانی را تنها معلول محرومیتها و عقدههای ناشی از محرومیتها دانستهاند. همانطور که محرومیتها سبب طغیان و شعلهورشدن شهوات میگردد ، پیروی و اطاعت و تسلیم مطلق نیز سبب طغیان و شعلهور شدن آتش شهوات میگردد . امثال فروید آن طرف سکه را خواندهاند و از این طرف سکه غافل ماندهاند. ناصحان و عارفان ما کاملا بدین نکته پی برده بودند . در ادبیات فارسی و عربی زیاد بدین نکته اشاره شده است.سعدی میگوید:
مراد هر که برآری مطیع امر تو گشت خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد
اشتباه فروید و امثال او در اینست که پنداشتهاند تنها راه آرام کردن غرائز ، ارضاء و اشباع بی حد و حصر آنها است . اینها فقط متوجه محدودیتها و ممنوعیتها و عواقب سوء آنها شدهاند و مدعی هستند که قید و ممنوعیت ، غریزه را عاصی و منحرف و سرکش و نا آرام میسازد طرحشان اینست که برای ایجاد آرامش این غریزه ، باید به آن آزادی مطلق داد آن هم بدین معنی که به زنان اجازه هرجلوهگری و به مرد اجازه هر تماسی داده شود. اینها چون یک طرف قضیه را خواندهاند توجه نکردهاندکه همانطور که محدودیت و ممنوعیت ، غریزه را سرکوب و تولید عقده میکند، رها کردن و تسلیم شدن و در معرض تحریکات و تهییجات در آوردن آنرا دیوانه میسازد، و چون این امکان وجود ندارد که هرخواستهای برای هر فردی برآورده شود ، بلکه امکان ندارد همه خواستههای بی پایان یک فرد برآورده شود غریزه بدتر سرکوب میشود و عقده روحی به وجود میآید .
به عقیده ما برای آرامش غریزه دو چیز لازم است : یکی ارضاء غریزه در حد حاجت طبیعی ، و دیگر جلوگیری از تهییج و تحریک آن. اینکه اجتماع به وسائل مختلف سمعی و بصری و لمسی موجبات هیجان غریزه را فراهم کند و آنگاه بخواهد با ارضاء ،غریزه دیوانه شده را آرام کند میسر نخواهد شد. هرگز بدین وسیله نمیتوان آرامش و رضایت ایجاد کرد ، بلکه بر اضطراب و تلاطم و نارضائی غریزه با هزاران عوارض روانی و جنایات ناشی از آن ، افزوده میشود .
اما اینکه میگویند : الانسان حریص علی ما منع منه، مطلب صحیحی است ولی نیازمند به توضیح است . انسان به چیزی حرص میورزد که هم از آن ممنوع شود و هم به سوی آن تحریک شود، به اصطلاح تمنای چیزی را در وجود شخصی بیدار کنند و آنگاه او را ممنوع سازند . اما اگر امری اصلا عرضه نشود یا کمتر عرضه شود، حرص و ولع هم نسبت بدان کمتر خواهد بود . فروید که طرفدار سرسخت آزادی غریزه جنسی بود ، خود متوجه شد که خطا رفته است، لذا پیشنهاد کرد که باید آن را از راه خاص خودش به مسیر دیگری منحرف کرد و به مسائل علمی و هنری نظیر نقاشی و غیره منعطف ساخت و به اصطلاح طرفدار تصعید شد . زیرا تجربه و آمار نشان داده بود که با برداشتن قیود اجتماعی ، بیماریها و عوارض روانی ناشی از غریزه جنسی بیشتر شده است . من نمیدانم آقای فروید که طرفدار تصعید است از چه راه آنرا پیشنهاد میکند . آیا جز از طریق محدود کردن است؟
در گذشته افراد بیخبر ، به دانشجویان بیخبرتر از خود میگفتند انحراف جنسی ، یعنی هم جنس بازی ، فقط در میان شرقیها رائج است و علتش هم دسترسی نداشتن به زن بر اثرقیود زیاد و حجاب است. اما طولی نکشید که معلوم شد رواج این عمل زشت در میان اروپائیها صد درجه بیشتر از شرقیها است.
ما انکار نمیکنیم که دسترسی نداشتن به زن موجب انحراف میشودو باید شرائط ازدواج قانونی را سهل کرد، ولی بدون شک آن مقدار که تبرج و خودنمائی زن در اجتماع و معاشرتهای آزاد سبب انحراف جنسی میشود به مراتب بیشتر از آن است که محرومیت و دست نارسی سبب میگردد .اگر در مشرق زمین محرومیتها باعث انحراف جنسی و همجنس بازی شده است، در اروپا شهوترانیهای زیاد باعث این انحراف گشته است .در شرق هم ، محرومین آن قدر سبب رواج انحراف جنسی نبودند که صاحبان حرمسراها بودند ، و به اصطلاح اعراب ، این انحراف از « بلاط » ملوک و سلاطین آغاز شده است .
شهید مطهری ،مسئله حجاب، افزایش التهابها