لیست پر نشده!
از درب هتل خارج شدم تا خودم را به نماز جمعه برسونم و هم زیارت وداع با امام هشتم(ع) داشته باشم .دیدن گنبد حضرت دل را بی قرار و قدم ها رو لرزان و نگاه را معنی دار میکنه، چند قدمی تا سر در ورودی حرم فاصله داشتم که صدای پیرزنی با چادر خاکی و صورتی که حکایت از سالها زحمت و تلاش داشت منو نگهداشت در حالیکه سعی میکرد متانت و حجاب خودش رو هم حفظ کنه، تندتند و نفس زنان به سمتم اومد. سلام نمودم و جوابم داد. ازم پرسید:پسرم معلومه طلبهای! کجا مشغول تحصیل هستی؟
جوابشو دادم: مادر، طلبه در قم هستم .
با حالت مادرانهای پرسید: مادر جون یه سؤال دارم ، میتونم بپرسم؟زیاد وقتت رو نمیگیرم.
گفتم: مادر جان شما صاحب اختیارید! بفرمائید در خدمتم. تو ذهنم فکر کردم شاید سؤال شرعی و احکام یا زیارتی دارد.
ازم پرسید: یه سؤال؛ مگه شماها نیستید که حضرت قیام نمیکند؟ گفتم:مادرجان! منظورتون را میشه توضیح بدید؟
پرسید: مگه نمیگن حضرت سیصدوسیزده نفر یار دارد که فرماندهی لشگرش رو به عهده میگیرند و به حول و قوه الهی قیام میکند؟
گفتم:بله درسته.
گفت:مگه شما جزو اون سیصد و سیزده نفر نیستید که حضرت قیام کند؟
میخواستم کمی در مورد سیصد وسیزده نفر باهاش حرف بزنم و از فلسفه یاران و قیام بگم ،که گفت: پسرم کمی فکر کن؛ چرا باید تو یکی ازسیصدوسیزده نفر نباشی و حضرت رو یاری بدی. من مادری هستم که تمام امیدم بودن در رکاب حضرت هست. شنیدم میگن 50 نفر از 313 نفر زن هستند.
خواستم حرفی بزنم که خجالت امون و توانم رو گرفت. خودش هم متوجه شد و خداحافظی کردو رفت.
قدمهام به سمت حرم بود و دلم جای دیگه.امام هشتمم روبروم بود و امام زمانم تو ذهنم و یک سؤال با خجالت و بغض در گلو که چرا من نباید جزو یکی از سیصدو سیزده نفر باشم؟
هزارو صد و اندی سال است؛ آقایی که امام عالم است، جایی ازهمین عالم خاکی با اندکی از رفقاء و یارانش قیام میکند و قعود و چه قیامی و ...
هزار و صد و اندی سال است که خیلی ها مثلاً منتظر این آقایند، به به و چه چه که چه آقایی! کی میشود سیصد و سیزده یار او پیدا شوند. چه جماعتی!
کتابها نوشتند و خواندند و ندبهها کردند و ضجهها زدند که آقا! کی سربازان تو تکمیل میشوند؟کی جماعتت به راه میافتد؟
یک مرد بلند نشد، دستش را بلند کند، بگوید: آقا! من هستم.
مثل امام، مثل کعبه است. باید حرکت کرد و به سوی او راهی شد. کعبه جذبهاش را دارد. این من و توائیم که باید پاهایمان را کمی شل کنیم.
لااقل تصور کنیم... یار این آقا از آسمان نخواهد آمد، از زمین هم نخواهد جوشید. یار این آقا من و توئیم. بسمالله، چه کسی گفته نمیشود؟!
از روایات برمیآید یاران حضرت حجت(عج)در زمان ظهور از مردم همان زمان و همین زمین هستند و باز از روایات برمیآید که اکثر آنها جوانند. دیگرچه حرفی داری؟ تو جوان هستی که هم زمان با امامت و در همان کره خاکی که مولایت نفس میکشد، نفس میکشی ، یا علی مدد.
در گوشی میگویم؛ هنوزلیست آقا، پرنشده، لااقل نیتش را بکنیم.
با خودت بگو: «من باید یکی از سیصدوسیزده نفر باشم، همین»
منبع: راه قرآن،شماره35،صفحه14