میتوان بی بهانه زندگی کرد...
خاطره های خوش دیروز در دل روزهای بی رنگ امروز مثل شکوفه های سپید گیلاس بر تن سرد درخت می مانند، مثل تضاد آب و آتش.زندگی در تمام سیاه و سفیدهای پر پیچ و خمش یه حس خوب و عجیب داره
میتوان بی بهانه زندگی کرد...
خاطره های خوش دیروز در دل روزهای بی رنگ امروز مثل شکوفه های سپید گیلاس بر تن سرد درخت می مانند، مثل تضاد آب و آتش.زندگی در تمام سیاه و سفیدهای پر پیچ و خمش یه حس خوب و عجیب داره
هنرپیشگان عبادت و شهادت و ولایت
ای شهیدهای که پدرت نبوت،شوهرت ولایت، فرزندانت امامت،وجودت کوثر،جایگاهت جان رحمة للعالمین و قرارگاهت علّیین وای شفیعه یوم الدین
مدینه دیگر شهر پیغمبر نیست.
علی مانده است و یک عمر دلتنگی،یک چاه درد دل ، یک کوفه بی وفایی. علی مانده است و یک دنیا مظلومیت.مدینه تنها مانده است یتیم و بی کس مدینه دیگر شهر پیغمبر نیست.مدینه بوی غربت میدهد بوی جفا و بی حرمتی.
آرامش در لحظه لحظه زندگیام جریان دارد...
گاهی وقتها بغضمان می گیرد،بغضی به سنگینی هوای شهر،به سنگینی غصه هایمان، به وسعت دلتنگیهایمان.
اشکهایمان بی بهانه میریزد بهانه گریستنمان فاصله هاست،فاصله ای که از خودمان گرفته ایم آنوقت به دنبال شانه ای هستیم تا سر بر روی آن بگذاریم و همهی دلتنگیهایمان را بباریم!
روزی در محضرتو عقده از دلهایمان میگشاییم!
ای عقده گشای دلهای مسلمین آیا میشود روزی در محضرتو عقده از دلهایمان بگشاییم.
ای که نسیم کویت شمیم و ینصرک الله نصرا عزیزا را به ارمغان میآورد و روان بی قراران را به آرزوی وصالت مینوازد.
یا بقیه الله اگرچه دستمان خالی از پیشکش به آستان مقدس شماست اما دلمان لبریز از شکوهی زخمهایست که هر روز بر پیکر مجروح مسلمین روا میدارند...
پیدای پنهان
ای مولای من پنجره دلم رو به سوی خورشید انتظار باز میکنم تا شاید خبری از آشناترین آشنای هستی که دردل سیه وتاریکم گم شده دریابم .
آقا جان ...دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجبه پس با احترام وخجالت زده دستمو میزارم روسینه و میگم: «السلام علیک یا بقیة الله یا صاحب الزمان»....
آقا جان! ببخش که این روزها اونقدر خودمون رو درگیر کارهای دنیا کردهایم که یادی از شما نمیکنیم و در گذر زمان گم شدیم و غافل از شما به خیال خام خودمون زندگی میکنیم وحال اینکه شما لحظهای ما را از یاد نبرده اید. مگر خودتون نفرمودید که« انا غیر مهملین لمراعاتکم ، ولا ناسین لذکرکم »
امشب آسمان چشمان علی(ع) بی فروغ ستاره اش،تاریک است.دیگر نور زهرا(س) در خانه اش نمی تابد.گرد غربت ویتیمی بر چهره کودکان نشسته است .صدای قران خواندن زهرا(س) نمی آید.
افاطمه ای آنکه نطق، جرعه نوش کوثر تو و ادب ،دانش آموز مکتب توست.ما دلدادگان ،دیدار تورا آرزومندیم تا در ظهور یوسف زهرا بیننده مظهرت باشیم.
دراین روز های سرد زمستانی دل ما نیز همچون آسمان بهانه می گیرد،دلتنگ می شود بغضش می گیرد،می بارد و گاه که حالی به او دست می دهدآفتابی می شود...