هوای همیشه بهاری
گاهی وقتها بغضمان می گیرد،بغضی به سنگینی هوای شهر،به سنگینی غصه هایمان، به وسعت دلتنگیهایمان.
اشکهایمان بی بهانه میریزد بهانه گریستنمان فاصله هاست،فاصله ای که از خودمان گرفته ایم آنوقت به دنبال شانه ای هستیم تا سر بر روی آن بگذاریم و همهی دلتنگیهایمان را بباریم!
مولای من تو آن بهانهای همان دلیل بودن همان لطیفه ای که وقتی از ما دور میشود خود را گم میکنیم، مولای من یاد تو در من همان ساحل امنی است که خاطر پریشانم در گذر از امواج سهمگین روزمرهگیها در آن آرامش مییابد.
یادتو همان باران بهاری است که بذر خشک را از تن سرد خاک بالا می برد مولای من توکه هستی یاد تو که با من است آرامش در لحظه لحظه زندگیام جریان دارد پاییز فصل دلهرهها نیست سرمای زمستان احساس نمیشود توکه هستی آسمان همیشه آبی است و هوا همیشه بهاری است.
اثری از سمیه آذربو