اندکی صبر سحر نزدیک است...

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۱۹ ب.ظ

این متن رو از دست نده !!

 

مرد گرفتار و امام حسن مجتبی ( ع )

مردی گرفتار نزد امام حسن مجتبی ( ع ) آمد و از ایشان درخواست کمک کرد.

امام حسن بلافاصله کفش هایش را پوشید و راه افتاد .

در بین راه به امام حسین ( ع ) رسیدند که مشغول نماز بود .

امام حسن ( ع ) به آن مرد فرمود:

چرا پیش برادرم نرفتی و از او کمک نخواستی!؟

مرد گفت: می خواستم پیش ایشان بروم ولی شنیدم که اعتکاف کرده اند و معذور می باشند.

حضرت فرمودند: اگر برادرم توفیق برآوردن حاجت تو برایش پیش آمد ،

از یک ماه اعتکاف برایش بهتر بود.

« داستان های اصول کافی ج 2 ص 236 »

( افتاده باش اما نه از دماغ فیل – مسعود  لعلی)



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۴، ۱۹:۲۰ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    اره ولا
  • ۳۱ مرداد ۹۴، ۱۸:۴۳ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک
  • ۲۷ خرداد ۹۴، ۱۸:۳۵ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک

این متن رو از دست نده !!

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۱۹ ب.ظ

 

مرد گرفتار و امام حسن مجتبی ( ع )

مردی گرفتار نزد امام حسن مجتبی ( ع ) آمد و از ایشان درخواست کمک کرد.

امام حسن بلافاصله کفش هایش را پوشید و راه افتاد .

در بین راه به امام حسین ( ع ) رسیدند که مشغول نماز بود .

امام حسن ( ع ) به آن مرد فرمود:

چرا پیش برادرم نرفتی و از او کمک نخواستی!؟

مرد گفت: می خواستم پیش ایشان بروم ولی شنیدم که اعتکاف کرده اند و معذور می باشند.

حضرت فرمودند: اگر برادرم توفیق برآوردن حاجت تو برایش پیش آمد ،

از یک ماه اعتکاف برایش بهتر بود.

« داستان های اصول کافی ج 2 ص 236 »

( افتاده باش اما نه از دماغ فیل – مسعود  لعلی)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۳۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی