آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۴، ۱۹:۲۰ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    اره ولا
  • ۳۱ مرداد ۹۴، ۱۸:۴۳ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک
  • ۲۷ خرداد ۹۴، ۱۸:۳۵ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک

۳۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

 

 

دزدی ب خانه ای رفت . دید که جوانی در گوشه ی اتاق خوابیده است .

پرده ای را که با خود آورده بود ، پهن کرد تا وسایل را در آن بگذارد و با خود بِبَرَد .

در همین موقع جوان غلتی زد و روی پرده خوابید . دزد هرچه جستجو کرد ، چیزی نیافت .

وقتی برگشت که پرده خود را بردارد و بیرون برود ، جوا ن را دید که وسط پرده خوابیده است .

با خود گفت : بهتر است از خیر پرده بگذرم تا گرفتار نشوم .

او پرده را گذاشت و بیرون رفت .

جوان فریاد زد : ای دزد در را ببند تا کسی به خانه نیاید .

دزد گفت : به جان تو نمی بَندَم . من فرش تو را آوردم ، شاید دیگری لحاف تو را بیاورد .

« آواز بی هنگام ، محمد چهارجوی »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۴

 

الهی در بسته نیست

ما دست و پل بسته ایم.

.

.

 بار خدایا

من

پرواز کرده ام

از بام های دنیا

تا دام های دنیا

.

.

« از موج تا اوج ، مسعود لعلی »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۹
عارف

 

بگذار این جهان را ، تا آن جهان ببینی

آزاد شو از اینجا ، تا بی گمان ببینی

از خویش بی نشان شو ، تا نونشان ببینی

چون از زمین برآیی ، هفت آسمان ببینی

پا بر سر مکان نه ، تا لا مکان ببینی

بی تن نهاده ر ها ، در آستان ببینی

یک دم ز خود نهان شو ، او را عیان ببینی

بی رنج ، گنج وحدت ، کی رایگان ببینی ؟

تا جان خویشتن را ، زان شادمان ببینی

« از دیوان شمس تبریزی »

« از موج تا اوج ، مسعود لعلی »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۰۹

 

تا آب شـــــدم

سرابــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیدم خود را

دریا گشــــــــــــــتم

حبابـــــــــــــــــــــــــــــــــ دیدم خود را

آگاه شـــــدم

غفلتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خود را دیدم

بیدار شدم

به خوابــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیدم خود را

« منسوب به ابوسعید ابوالخیر »

« از موج تا اوج ، مسعود لعلی »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۵

 

رسول خدا ( ص )

دست ها 3 گونه اند :

خدای عزوجل بالاترین دست هاست

و (  پس از آن )

دست بخشنده ای که کسانی را تحت سرپرستی دارد

و دست گیرنده

که پایین ترین و پست ترین دست هاست .

"""""" پس هرچه می توانید از سوال کردن پرهیز کنید """""""

کافی / ج 4 / ص 20

« www. 20102010.ir »

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۷

 

امام صادق ( ع ) در تفسیر  آیه 7 سوره هود :

تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید .

فرموده اند :

مراد این نیست که هر کس بیشتر عمل کرده باشد  ،

بلکه یعنی هر کس عملش خالصتر باشد

و عمل خالص آن است که نخواهی که کسی غیر خدا

تو را بر آن کار مــــــــــــدح و ســــــــــــتایش نماید .

عین الحیات / فصل سوم

« www.20102010.ir »

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۳

 

نابینا چشمانش را به سوی آسمان گرفت

دوستت دارم ماه

ماه گفت:

تو که منو نمی بینی چطور دوستم داری ؟

نابینا گفت :

اگر می دیدمت عاشق زیبایی ات می شدم

اما الان که نمی بینمت عاشق خودت هستم .

***

عشق بازی کار بازی نیست ای دل سر بباز

زان که گویی عشق نتوان زد به چوگان هوس

« حافظ »

« از موج تا اوج ، مسعود لعلی »

.

.

حالا شما از خودت بپرس

چرا دوسش داری ؟؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۱

 

 " خداوندا ما نمی توانیم

به درگاه تو دعا کنیم تا جنگ را پایان بخشی

زیرا

می دانیم دنیا را به این شکل آفریده ای و انسان خود قادر است

جاده صلح را هموار کند "

******

 "خداوندا ما نمی توانیم دعا کنیم

تبعیض نإادی را ریشه کن کنی

زیرا

به ما دیده بضــــــــــــــــیرت داده ای

تا بتوانیم

خوبی های همه انسان ها را ببینیم . "

********************

" خداوندا ما نمی توانیم ما نمی توانیم به درگاهت دعا کنیم

به نا امیدی هایمان پایان بخشی

زیرا

توانمایی از بین بردن نابسامانی ها را به ما عطا کرده ای "

***************

" خداوندا ما نمی توانیم ما نمی توانیم  دعا کنیم

تا بیماری را ریشه کن کنی

زیرا

به ما قدرت تفکر داده ای

تا به وسیله آن راه علاج بیماری ها را کشف کنیم . "

*********************

بنابراین به درگاهت دعا خواهیم کرد

به ما شهامت

قدرت

اراده

آگاهی

عزمی راسخ

صبر

ایمان

و تاب تحمل سختی ها را

عطا کنی

تا دیگر لازم نباشد بگوییم

خدایا ما را به آرزوهایمان برسان !!!

« جک ریمر » یکی از نویسندگان معاصر

«  از موج تا اوج ، مسعود لعلی »

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۴

 

شهردار ارومیه که بود

2800 ت خقوق می گرفت .

 یک روز بهم گفت :

بیا این ماه هرچی خرجی داریم بنویسیم ،

تا اگه اضافه اومد بدیم به فقیر

همه چی را نوشتم  ؛

از واکس کفش گرفته تا گوشت و نان  .

آخر ماه شد 2650 ت .

بقیه ی پول راد داد لوازم التحریر به یکی از کسانی که

می دانست محتاج ه .

بعدشم گفت :

اینم کفاره گناهان این ماهمون ...

" شهید مهدی باکری "

« مرکز فرهنگی هاتف »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۰

 

 

فکش اذیتش می کرد .

دکتر  معانیه کرد و گفت :  فردا بیا بیمارستان ، باید عکس بگیریم .

عکسش که آماده شد ، رفتیم دکتر ببیند .

وسط راه غیبش زد . توی راهرو بیمارستان دنبالش می گشتیم .

دکتر داشت می رفت .

بالاخره  پیداش کردم .

یک پیرمرد را کول کرده بود داشت از پله ها می برد بالا ...

  " شهید مهدی باکری "

« مرکز فرهنگی هاتف »

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۲

 

از سوریه برای آشنایان شوغاتی خریده بودیم

زنگ زدیم ایران ، گفتن موشک خورده نزدیکی خانه ما

و رادیومان از بالای پنجره افتاده پایین ،

گفتیم حتما خراب شده

یک ضبط صوت هم برای خودمان خریدیم

وقتی برگشتیم

دیدیم رادیومان هنوز کار می کنه

گفت : دوتا رادیو میخوایم پی کار ؟

ضبط صوت سوعاتی را دادیم به پدرش

  " شهید مهدی باکری "

« www.20102010.ir »

.

.

حالا ما از هر وسیله

چه تعداد داریم ؟!!

 دقیقا چقد ریخت و پاش می کنیم ؟؟؟؟ !

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۰

 

 

این دیده نیست  لایق دیدار روی تو

چشمی دگر بده ، که تماشا کنم تو را ...

.

.

.

آشنایی بیشتر با وظایف منتظران

" کتاب مکیال المکارم "

.

.

امام باقر ( ع ) :

هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد

به مرگ جاهلیت مرده است.

 

« مرکز فرهنگی هاتف »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۰

 

دلم می خواهد 

آرام صدایت کنم

"اللهم یا شاهد کل نجوی"

و بگویم تو خود آرامشی

و من خود خود بیقرار...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۱

 

 

 

دلم که بهانه می گیرد تنها نشانی برای دلجویی اش ، عاشقانگی با توست .

یاد تو طوفان می کند . ابرهای انتظار می بارند بر کویر تشنه ی تنهایی ام .

آقای روزهای ابری دلم .

به یاد تو و به شوق روزهای آمدنت همچون ابرهای بهاری آسمان دیدگانم نمناک است .

پرم از اشک های عاشقی و رنگین کمانی که پل می زند ، میان این فاصله ها .

این روز ها  پریشان که می شوم ؛ بیقراری که بیتابم می کند ؛

والعصر ، ورد زبانم می شود .

ولی عصر! صاحب زمان ! گهواره زمین برای قرار یافتن ، آغوشش را به رویت گشوده است .

ظهور تو همان آرامشی است که زمین تشنه ی آن است .

بهار ، انتظار تو را می کشد . طلوع کن و بر تن خسته زمین ببار .

« باتشکر از سرکار خانم سمیه آذربو »

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۸

 

  مولایم اینکه دوست داشتنت تا چه اندازه حال مرا خوب می کند ، بماند

اما قصه ی اشکی که با یادت هربار گوشه ی چشمم می لرزد برایم تکرار نشدنی ست .

 اینکه هستی ، اینکه پناه دلتنگی هایم می شوی و من با تو راز می گویم.

اینکه پشت پنجره شیشه ای دلم هر صبح جمعه انتظارت را می کشم

همه ی این ها  گواه حضور تو در هر لحظه ی بودنم است.

اینک با تو ام و با هر نفس که جانم تازه می شود نام تو بر زبانم است

هر قطره ی اشکی که بر گونه ام می چکد یاد تو در آن جاریست

آقای روزهای خالی و خسته ی دلم ظهورت روشنی چراغ زندگیست

حضورت دلارام  روزهای پریشانی  ست.

با تو هر لحظه در سجود نمازم اوج می گیرم.

و دعای فرجت همان بال پرواز منست.

مولایم تا آمدنت هر روز صبح با آب دیده خانه ی دلم را برایت آب و جارو می زنم.

و با زمزمه ی دعای عهد  میثاق دیرینه ام را تجدید می کنم.

مولایم! در قنوت نماز شبت جایی برای دل شکسته ام  خالی کن.

« با تشکر از سرکار خانم سمیه آذربو »

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۸

********

****************************

****************************************

 

میلاد منجی عالم بشریت

بر هـــــــــمــــــــــــگــــــــــــــــــــــا ن

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــبارک

 

***************************************

***************************************************

**********************************************************

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۵

 

زنی به خاطر ابتلا به بیماری ایدز در حال مرگ بود .

کشیش را خبر می کنند تا باعث آرامش روحی او شود .

اما هیچ نتیجه ای حاصل نمی شود .

زن می گوید : من باخته ام .

من تمام زندگی خود و اطرافیانم را ویران کرده ام .

من دارم با درد و رنج به جهنم می روم .

امیدی برایم نمانده است .

کشیش چشمش به تصویر دختر زیبا روی کمد می افتد و از زن می پرسد :

اون عکس کیه ؟

زن با قیافه ای خوشحال پاسخ می دهد :

اون عکس دخترمه ، زیباترین کسی که در دنیا دارم .

ببینم . اگر دخترت به دردسر بیفتد  یا خطایی ازش سر بزند ، کمکش می کنی ؟

می بخشیش ؟ باز هم دوستش داری ؟

زن نالان می گوید : البته که می کنم . من حاضرم

هر چیزی که از دستم بربیاید برایش انجام دهم !

چرا یه همچین سوالی می کنی ؟

چون می خواهم بدانی که خدای تبارک و تعالی

هم روی کمدش عکسی از تو دارد .

« قصه هایی برای از بین بردن غصه ها ، مسعود لعلی »

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۸

 

طبیبی مردی را دید که دو غذای سنگین را با ه می خورد .

طبیب گفت : این دو غذای سنگین با هم نمی سازند.

روز دیگر شنید که آن مرد بیمار شده است .

طبیب به عیادت او رفت و گفت : مگر نگفتم این دو غذا با هم نمی سازند .

مرد گفت : حالا  که با هم ساخته اند که مرا از میان بردارند !!

« آواز بی هنگام ، محمد چهارجوی »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۷

 

خدایا از تو آمرزش می طلبم

از هر لذتی که جز

یاد توست ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۶

 

ورع ایمان را قوی می کند .

از امام سجاد ( ع ) پرسیدند :

چه چیز ایمان را قوی و چه چیز ایمان را ضعیف می کند ؟

می فرماید  :

ورع  ، ایمان را قوی

و طمع ، ایمان را ضعیف می سازد .

سفینه البحار / ج 2 / ص 93

****

آدمی پیش خود انتظار دارد

که فلان شخص باید کار مرا اصلاح مند

باید به من قرض بدهد  و ....

از همان اول انسان موحد ، باید

مشکل گشا و کارساز را خدا بداند و بس .

« www. 20122010.ir»

.

.

پس اگه کسی واسه امور شخصی

بهت کمک نکرد

ناراحت نشو

و توقع بیجا نداشته باش

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۴