آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۴، ۱۹:۲۰ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    اره ولا
  • ۳۱ مرداد ۹۴، ۱۸:۴۳ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک
  • ۲۷ خرداد ۹۴، ۱۸:۳۵ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک

۶۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

 

هرگز به خــــــــــــــــــوب بودن اکتفا نکن

تو باید بــــــــــــــــهترین باشی

« دی فیلرز »

«عامل تغییر باش نه معلول تقدیر ، مسعود لعلی »

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۰۸

 

 

برای شرایط سختی که باید به یاد بیاوری نگرش

و طرز فکرت ، عامل نجات تو خواهد شد :

قدرت نگرش

تنها محل قابل سکونتی که آن ها توانستند پیدا کنند یک ساختمان مخروبه نزدیک 

یکی از دهکده های آن منطقه بود . در طول روز حرارت از حد 115 درجه فارنهایت

می گذشت . بادی که تمام مدت روز می وزید انگار از درون یک کوره آتش می گذشت.

گرد و غبار هم مشکل بزرگی ایجاد کرده بود . برای زن جوان روزها طولانی و ملال انگیز 

بودند. تنها همسایگان او بومیان و سرخ پوستان آمریکایی بودند که به آن ها وجه

 مشترکی نداشت . وقتی شوهرش به مدت دو هفته برای شرکت در یک مانور نظامی

 اعزام شد ، زن در هم فرو ریخت . این وضعیت زندگی برایش تحمل ناپذیر بود . از این رو

نامه ای به مادرش نوشت و گفت که می خواهد به خانه برگردد .

کمی دیرتر نامه ای در جواب دریافت کرد . از جمله حرف های مادرش یکی این بود :

دو مرد از پشت میله های زندان به بیرون نگاه می کردند .

یکی از آن ها خاک را می دید

و دیگری به ستاره ها چشم دوخته بود.

وقتی زن جوان نامه را چندین بار خواند ابتدا احساس شرم و خجالت کرد و بعد به عزمی

راسخ رسید . او می خواست با شوهرش باقی بماند . از این رو تصمیم گرفت که

به ستاره ها نگاه کند .

روز بعد وقتی از خواب بیدار شد با همسایگانش دوست شد . وقتی آن ها را بهتر

شناخت از آن ها خواست که بافندگی و کوزه گری را به او بیاموزند .

در آغاز همسایگانش راضی نبودند  اما وقتی دیدند زن جوانی

 به راستی به آن ها و کارشان علاقمند  است با او برخورد بهتری کردند . هرچه زن جوان بیشتر

درباره فرهنگ بومیان آمریکا کسب اطلاعات کرد ، هرچه بیشتر از تاریخ زندگی

آنها آگاه شد . میلش به دریافت اطلاعات بیشتر شد . کم کم دیدگاهش تغییر کرد .

حالا دیگر بیابان و صحرا برای او معنای متفاوتی پیدا کرده بود . کم کم زیبایی ساکت آن را

درک می کرد ، گیاهان خشن اما زیبای منطقه را احساس می کرد .. او حتی شروع به نگارش

تجربیاتش در آن ناحیه کرد .

چه چیز تغییر مرده بود ؟ مسلما بیابان و مردم آن منطقه تغییری نکرده بودند . نگرش

او متحول و در نتیجه برداشتش عوض شده بود .

شادمان ترین مردم ، لزوما بهترین همه چیز ها را در اختیار ندارند  ، آن ها سعی می کنند

از آنچه دارند بهترین بهره برداری را بکنند .

« نگرش اثر گذار ، جی . سی ماکسول »

« قصه هایی برای از بین بردن غصه ها ، مسعود لعلی »

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۸

 

 

 

گاه در خلوت خویش چه غریبانه بر تنهایی ام اشک می ریزم

غافل از اینکه مهربانیت لحظه ای مرا تنها نمی گذارد .

دوری من از من است .اگرنه آقای خوبی ها از تو تا من فاصله ای نیست .

حصار غربت را من گرداگرد خلوت خود کشیده ام .

حال آن که مهربانی ات را و آقایی ات را مرزی نیست .

تو همچون بارانی که بر کویر دل سوخته ام می باری و مرا جان تازه می بخشی .

آقای من ای شکوهت قدرت بخش لحظه های درماندگی ام !

ای وجودت نورانی ترین امید ناامیدی هایم .

فاصله من از تو به اندازه بارانی ست که در ندبه هایت نباریده ام .

به اندازه غم هایی ست که برای محرومان به دوش نکشیده ام.

روحم را به ندای آسمانی ات معلا کن .

قلبم را با یادت تسلی ببخش و چشمان خطا کارم را به نور ظهورت منور کن .

« باتشکر از سرکار خانم سمیه آذربو »

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۸

 

 

" بر نفس خود گریه کن ، و آن را به اوقات نماز منتقل ساز "

در خلوت ها بر خود گریه کن ..

« حکمت زلال ، آیت الله علامه طباطبایی ( قدس سره ) »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۸

 

روزی با یک تاکسی به فرودگاه رفتم

ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان

یک ماشین درست در جلوی ما از جای پارک بیرون پرید

راننده تاکسی هم محکم ترمز گرفت

ماشین سرخورد و دقیقا به فاصله چند سانتی متری از ماشین دیگر متوقف شد

راننده ماشین دیگر سرش را ناگهان برگرداند و شروع کرد به ما فریاد زدن

راننده تاکسی فقط لبخند زد  و برای آن شخص دست تکان داد

و منظورم این است که او واقعا دوستانه برخورد کرد

بنابراین پرسیدم : " چرا شما تنها آن رفتار را کردید ؟ آن شخص نزدیک بود

ماشین تان را از بین ببرد و ما را به بیمارستان بفرستد ! "

در آن هنگام بود که راننده تاکسی ام درسی به من داد که اینک به آن می گویم

******* قانون کامیون حمل زباله ******

او توضیح داد که بسیاری از افراد مانند کامیون حمل زباله هستتند .

آنها سرشار از آشغال ناکامی ، خشم و ناامیدی در اطراف می گردند

وقتی آشغال در اعماق وجودشان تلنبار می شود آن ها به جایی احتیاج دارند

تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی می کنند .

جـــــنگ را دیوانه شروع می کند و عاقــــــــــــــل پایان می دهد

به خودتان نگیرید ، فقط لبخند بزنید و برای شان دست تکان دهید

افرادی را که با شما خوب رفتار می کنند دوست داشته باشید

و برای آن هایی که رفتار مناسبی ندارند

دعا کنید

 « قصه هایی برای از بین بردن غصه ها ، مسعود لعلی »

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۲۸

 

 

آزادی برای هر انسانی به معنای داشتن حق شروع دوباره  است

مشکل اساسی اینجاست که شما بتوانید در این آزادی زندگی کنید .

***  این خود انسان ها هستند که باعث رشد ناامیدی می شوند

وگرنه  هیچ گونه شرایط ناامیدکننده ای وجود ندارد . ***

« قصه هایی برای از بین بردن غصه ها ، مسعود لعلی »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۳۰

 

 

کمتر فکر کن ، بیشتر حس کن !

کمتر حرف بزن ، بیشتر گوش کن !

کمتر قضاوت کن ، بیشتر قبول کن !

کمتر بیننده باش ، بیشتر عمل کن !

کمتر غر بزن ، بیشتر قدر دانی کن !

کمتر اخم کن ، بیشتر لبخند بزن !

کمتر بترس ریا، بیشتر عاشقی کن !

« مترجم : ناهید مومن خانی ، مجله موفقیت »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۲۸

 

 

در مشکلاتم " دست داشتم " ... مگر " دستم به خودم نرسد " !

آیینه را " برانداز کردم " ... "آن را برازنده " یافتم ...

باید " دید " .... و در دید خود " اندیشید " ...

با " مطالعه " همیشه روی " خطی " ...

" دنبال دنیا " " دوندگی " می کنیم ...

" الفبای سکوت " ... " لام تا کام " ...

" نقش " خود را " مشق " کنیم ...

" کوهنورد " مشکل را " کوه " نمی کند ...

" خود را گم  " کردیم  ..." دنبال دیگران " می گردیم !

باید از  " نو دید " .. تا " دید نویی " داشته باشیم ..

زندگی .. به  " طنز " عجیبی " جدی " است !

اثر انگشتم " منحصر به شخص " است ... پس  "خودم " هستم ...

تا با " شنا آشنا " نشد .. " بی گداربه آب " نزد ...

« علی درویش ، مجله موفقیت »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۲۰

 

هرگز قدرت شکرگزاری را دست کم نگیرید

شــــــــــــکرگزاری پلی است که ما را به منشا هستی وصل می کند .

حتی اگر تنها دعایی که بلدید " خدا را شکر " باشد ... هـــــــــــــمین کافی است .

شکرگزاری باعث می شود احساس خوبی پیدا کنیم

و احساس خوب ، گام اول به سمت شفا در تمام زمینه هاست .

« سیمین موحد ، مجله موفقیت »

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۸

 

امام علی ( ع ) :

سجده را طول دهید ؛

زیرا هیچ چیز برای ابلیس

ســــــــــــــــــــــــــخت تر و ناخوشاینــــــــــــــــــــــــد تر

از این نیست که فرزند آدم را در حال سجده ببیند ؛

چرا که به او فرمان سجده کردن داده شد ، اما سرپیچی کرد .

« خصال  / ح 10 / ص 616 »

« www.20102010.ir »

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۸

 

* هرکسی را همانطور که هست بپذیر *

.

**با گذشته ات آشتی کن تا امروزت را خراب نکند **

..

*** اگر قرار است رابطه ای پنهان بماند ، درگیرش نشو ***

...

**** هر چیزی ممکن است در یک چشم به هم زدن تغییر کند .

اما ناراحت نباش ، خدا پلک نمی زند ****

*****

« سید علی آیتی ، مجله موفقیت »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۲۲

 

انسانی که جرات می کند یک ساعت از وقتش را تلف کند

به ارزش زندگی پی نبرده است .

« داروین »

« مجله موفقیت »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۱۰

 

حضرت فاطمه ( س )

کسی که عبادت های خالصانه خود را به سوی خدا فرستد

پروردگار بزرگ ، برترین مصلحت را به

سویش فرو خواهد فرستاد .

« بحار الانوار / ج 70 / ص 249 »

*****

گاهی از خدا خواسته ای داریم

و خدا آن را به خاطر اصرار ما

اجابت می کند ،

اما مصلحت ما در آن نیست

ولی عبادت خالص ما بهترین  مصلحت را برایمان

جاری می کند .

« مرکز فرهنگی هاتف »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۸

 

کدخدای ده گفت : اگر با برادرت در افتادی و می خواهی او را بکشی ، اول بنشین و چپقت را چاق کن .

چپق اول که تمام شد ، متوجه می شوی  که روی هم رفته مرگ برای خطای انجام شده مجازات سنگینی است و خود را

راضی می کنی که تنها با چوب و چماق به جانش بیفتی

آن وقت چپق دوم را چاق کن و تمامش کن

بعد به این فکر می افتی که به جای کتک زدن بهتر است به سختی دعوایش کنی

حالا چپق سوم را چاق کن

وقتی آن را تمام کردی پیش برادرت می روی و به جای دعوا کردن اورادر آغوش می گیری !

***

غضب دیوانگی و بردباری عاقلی باشد

چرا دیوانه گردد هرکه عاقل می تواند شد ؟

« صائب تبریزی »

« به دنیا آمده ایم تا آن را تغییر دهیم ، مسعود لعلی »

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۸

 

شهید مهدی باکری

خداوند از مومن ادای تکلیف را می خواهد

نه نوع کار  و بزرگی و کوچکی آن را .

فقط اخلاص ،

و با دید تکلیفی به وظیفه  توجه کردن.

« مرکز فرهنگی هاتف »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۷

 

حضرت محمد ( ص )

خداوندا محبت خودت را دوست داشتنی ترین

چیزها در نزد من قرار بده ...

و به واسطه شوق دیدارت

حاجات دنیا را از دل من بر کن.

« کنزل العمال ، ح 3648 »

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۳۸

 

می اندیشم

چقدر ساده همه چیز تمام می شود

چه غم

چه شادی

چه جدی

همه چیز را جدی می گیریم

« علی قسمتی »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۸

 

انسانی که صبر کند

می تواند هر چیز دیگری را انجام دهد .

« آندرو کارنگی »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۸

 

می رسم ، اما سلام انگار یادم می رود ،

شاعری آشفته ام هنجار یادم می رود

با دلم اینگونه عادت کن بیا بر دل مگیر بعد از این

هرچیز یا هر کار یادم می رود

من پر از دردم پر از دردم پر از دردم

ولی تا نگاهت می کنم

انگار یادم می رود

راستی

چندیست می خواهم بگویم بی شمار دوستت دارم

ولی هر بار یادم می رود

مست و سرشاری از عطر صبح تا می بینمت

وحشت شب های تلخ و تار یادم می رود

شب تو را در خواب می بینم

همین را یادم است

قصه را تا می شوم بیدار یادم می رود

من پر از شور غزل های تو ام

اما

چرا تا دستم می دهی خودکار یادم می رود ؟!

« علی قسمتی »

 

 

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۰۰

 

با تمام وجود گناه کردیم

نه نعمت هایش را گرفت

نه گناه ما را فاش کرد

اگر بندگی اش را می کردیم

چه می کرد ؟!

« آیت الله بهجت »

« www. 20102010 . ir »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۸