اندکی صبر سحر نزدیک است...

چهارشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۷ ب.ظ

تنها تکلیفم

 

-دلش می خواست بره توو بغل مادرش...

سرشو توو لباسش فشار بده و بجای درس و مشق...

.

.

.

.

.

 

+سرمو توو لباسش فشار بدم و بجای درس و مشق،

 

تنها تکلیفم

مطالعه ی پیچ و تاب لباس مادرم باشه!...



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۴، ۱۹:۲۰ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    اره ولا
  • ۳۱ مرداد ۹۴، ۱۸:۴۳ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک
  • ۲۷ خرداد ۹۴، ۱۸:۳۵ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک

تنها تکلیفم

چهارشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۷ ب.ظ

 

-دلش می خواست بره توو بغل مادرش...

سرشو توو لباسش فشار بده و بجای درس و مشق...

.

.

.

.

.

 

+سرمو توو لباسش فشار بدم و بجای درس و مشق،

 

تنها تکلیفم

مطالعه ی پیچ و تاب لباس مادرم باشه!...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی