طلوع کن ما منتظریم
دلم که بهانه می گیرد تنها نشانی برای دلجویی اش ، عاشقانگی با توست .
یاد تو طوفان می کند . ابرهای انتظار می بارند بر کویر تشنه ی تنهایی ام .
آقای روزهای ابری دلم .
به یاد تو و به شوق روزهای آمدنت همچون ابرهای بهاری آسمان دیدگانم نمناک است .
پرم از اشک های عاشقی و رنگین کمانی که پل می زند ، میان این فاصله ها .
این روز ها پریشان که می شوم ؛ بیقراری که بیتابم می کند ؛
والعصر ، ورد زبانم می شود .
ولی عصر! صاحب زمان ! گهواره زمین برای قرار یافتن ، آغوشش را به رویت گشوده است .
ظهور تو همان آرامشی است که زمین تشنه ی آن است .
بهار ، انتظار تو را می کشد . طلوع کن و بر تن خسته زمین ببار .
« باتشکر از سرکار خانم سمیه آذربو »