اندکی صبر سحر نزدیک است...

جمعه, ۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۰۲ ق.ظ

امام علی(ع) برتر از پیامبران

آورده اند که در آن وقت که شاه مردان را ضربت زده بودند، صعصعه بن صوحان پیش وی آمد و گفت : یا امیر المومنین ! مدتی است که مسائلی چند در خاطر من می گردد. من خواستم که از حضرتت سئوال کنم ، هیبت تو مرا مانع شد. اگر اجازت فرمایی بپرسم ؟ گفت : بپرس . گفت : یا امیر! تو فاضلتری ، یا آدم ؟

گفت : یا صعصعه ! تزکیه امرء نفسه قبیح . یعنی : قبیح است که مرد خود را بستاند اما چون می پرسی ، (می گویم ) آدم را از یک چیز نهی کردند، وی بدان نزدیک شد (و بخورد) و بسیار چیزها بر من مباح کردند و من آن نکردم و گرد آن نگشتم و بدان نزدیک نشدم . گفت : تو فاضلتری ، یا نوح ؟ گفت : نوح بر قوم خود دعای بد کرد و من نکردم ؛ و پسر نوح کافر بود و پسران من سیدان جوانان اهل بهشتند. گفت : تو فاضلتری ، یا ابراهیم ؟ گفت : ابراهیم گفت : رب ارنی کیف تحیی الموتی و من گفتم : لو کشف بی الغطاء ما ازددت یقینا . گفت : تو فاضلتری ، یا موسی ؟ گفت : حق تعالی وی را به رسالت فرستاد پیش فرعون ، گفت : من می ترسم که مرا بکشند - که من یکی را از ایشان کشته ام . برادرم هارون را با من بفرست . و چون رسول صلی الله علیه و آله و سلم مرا فرمود که سوره برائت بر اهل مکه خوانم - و من صنادید قریش را کشته بودم - نترسیدم و برفتم و بر ایشان خواندم و تهدید و عیدشان کردم . گفت : تو فاضلتری ، یا عیسی ؟ گفت : مریم در بیت المقدس بود، چون وضع حملش شد، آواز آمد که برون رو که این خانه عبادت است نه خانه ولادت ، و مادر مرا چون وضع حمل شد برون کعبه ، آواز آمد که به اندرون کعبه آی و من در اندرون کعبه در وجودم آمدم . گفت : راست گفتی یا امیر المومنین .

کاظم مقدم،داستان عارفان

 

 



نوشته شده توسط مرتضی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۴، ۱۹:۲۰ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    اره ولا
  • ۳۱ مرداد ۹۴، ۱۸:۴۳ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک
  • ۲۷ خرداد ۹۴، ۱۸:۳۵ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک

امام علی(ع) برتر از پیامبران

جمعه, ۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۰۲ ق.ظ

آورده اند که در آن وقت که شاه مردان را ضربت زده بودند، صعصعه بن صوحان پیش وی آمد و گفت : یا امیر المومنین ! مدتی است که مسائلی چند در خاطر من می گردد. من خواستم که از حضرتت سئوال کنم ، هیبت تو مرا مانع شد. اگر اجازت فرمایی بپرسم ؟ گفت : بپرس . گفت : یا امیر! تو فاضلتری ، یا آدم ؟

گفت : یا صعصعه ! تزکیه امرء نفسه قبیح . یعنی : قبیح است که مرد خود را بستاند اما چون می پرسی ، (می گویم ) آدم را از یک چیز نهی کردند، وی بدان نزدیک شد (و بخورد) و بسیار چیزها بر من مباح کردند و من آن نکردم و گرد آن نگشتم و بدان نزدیک نشدم . گفت : تو فاضلتری ، یا نوح ؟ گفت : نوح بر قوم خود دعای بد کرد و من نکردم ؛ و پسر نوح کافر بود و پسران من سیدان جوانان اهل بهشتند. گفت : تو فاضلتری ، یا ابراهیم ؟ گفت : ابراهیم گفت : رب ارنی کیف تحیی الموتی و من گفتم : لو کشف بی الغطاء ما ازددت یقینا . گفت : تو فاضلتری ، یا موسی ؟ گفت : حق تعالی وی را به رسالت فرستاد پیش فرعون ، گفت : من می ترسم که مرا بکشند - که من یکی را از ایشان کشته ام . برادرم هارون را با من بفرست . و چون رسول صلی الله علیه و آله و سلم مرا فرمود که سوره برائت بر اهل مکه خوانم - و من صنادید قریش را کشته بودم - نترسیدم و برفتم و بر ایشان خواندم و تهدید و عیدشان کردم . گفت : تو فاضلتری ، یا عیسی ؟ گفت : مریم در بیت المقدس بود، چون وضع حملش شد، آواز آمد که برون رو که این خانه عبادت است نه خانه ولادت ، و مادر مرا چون وضع حمل شد برون کعبه ، آواز آمد که به اندرون کعبه آی و من در اندرون کعبه در وجودم آمدم . گفت : راست گفتی یا امیر المومنین .

کاظم مقدم،داستان عارفان

 

 

نظرات  (۲)

واقعا خوب و جدید بود.من برای لحظه ای تحت تاثیر قرار گرفتم
۰۶ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۳۱ خاله سوسکه
آقا مرتضی سلام
واقعا عالی بود یه 20 سانتی از زمین فاصله گرفتم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی