اندکی صبر سحر نزدیک است...

چهارشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۰۳ ق.ظ

حجاب و عقده‌های روانی

یکی از ایرادهایی که بر حجاب گرفته‏اند اینست که ایجاد حریم میان زن و مرد بر اشتیاقها و التهابها می‏افزاید و طبق اصل « الانسان حریص علی ما منع منه »  حرص و ولع نسبت به اعمال جنسی را در زن و مرد بیشتر می‏کند  به علاوه ، سرکوب کردن غرائز موجب انواع اختلالهای روانی و بیماریهای‏ روحی می‏گردد. درروانشناسی جدید و مخصوصا در مکتب روانکاوی فروید روی محرومیتها و ناکامیها بسیار تکیه شده است . فروید می‏گوید: ناکامیها معلول قیود اجتماعی است و پیشنهاد می‏کند که تا ممکن است باید غریزه را آزاد گذاشت‏ تا ناکامی وعوارض ناشی از آن پیش نیاید. برتراند راسل در جواب این سؤال که : « آیا شما عقیده دارید انتشار موضوعهای‏ منافی عفت علاقه مردم را به آنها زیاد نمی‏کند ؟ » جواب می‏دهد: «علاقه مردم نسبت بدانها نقصان می‏یابد .فرض کنید چاپ و انتشار کارت پستال‏های منافی عفت مجاز و آزاد گردد . اگر چنین چیزی بشود این‏ اوراق برای مدت یک سال یا دو سال مورد استقبال واقع شده سپس مردم از آن خسته می‏شوند و دیگر کسی حتی به آنها نگاه هم نخواهد کرد »

پاسخ این ایراد اینست که درست است که ناکامی ، بالخصوص ناکامی جنسی‏ ، عوارض وخیم و ناگواری دارد و مبارزه با اقتضاء غرائز در حدودی که مورد نیاز طبیعت است غلط است ، ولی برداشتن قیود اجتماعی مشکل را حل نمی‏کند بلکه بر آن می‏افزاید.  در مورد غریزه جنسی وبرخی غرائز دیگر ، برداشتن قیود ، عشق به مفهوم‏ واقعی را می‏میراند ولی طبیعت را هرزه و بی‏بند و بار می‏کند. در این مورد هر چه عرضه بیشتر گردد هوس و میل به تنوع افزایش می‏یابد. اینکه راسل می‏گوید: « اگر پخش عکسهای منافی عفت مجاز بشود پس از مدتی مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد » درباره یک عکس‏ بالخصوص و یک نوع بی عفتی بالخصوص صادق است ، ولی در مورد مطلق بی‏ عفتی‏هاصادق نیست یعنی از یک نوع خاص بی عفتی خستگی پیدا می‏شود ولی نه‏ بدین معنی که تمایل به عفاف جانشین آن شود بلکه بدین معنی که آتش و عطش روحی زبانه می‏کشد و نوعی دیگر را تقاضا می‏کند. این تقاضاها هرگز تمام شدنی نیست. خود راسل در کتاب زناشوئی و اخلاق اعتراف می‏کند که عطش روحی در مسائل‏ جنسی غیر از حرارت جسمی است. آنچه با ارضاء تسکین می‏یابد حرارت جسمی‏ است نه عطش روحی .

بدین نکته باید توجه کرد که آزادی در مسائل جنسی سبب شعله‏ور شدن‏ شهوات به صورت حرص و آزمی‏گردد، از نوع حرص و آزهائی که در صاحبان‏ حرمسراهای رومی و ایرانی و عرب سراغ داریم. ولی ممنوعیت وحریم ، نیروی عشق و تغزل و تخیل را به صورت یک احساس عالی و رقیق و لطیف و انسانی تحریک می‏کند و رشد می‏دهد و تنها در این هنگام است که مبدأ و منشأ خلق هنرها و ابداعها و فلسفه‏ها می‏گردد، میان آنچه عشق نامیده می‏شود و به قول ابن سینا " عشق عفیف " ، و آنچه به صورت هوس و حرص وآزو حس تملک در می‏آید - با اینکه هر دو روحی و پایان ناپذیر است - تفاوت بسیار است . عشق ، عمیق و متمرکز کننده نیروها و یگانه پرست است واما هوس ، سطحی و پخش کننده نیرو و متمایل به تنوع و هرزه صفت است.

حاجتهای طبیعی بر دو قسم است : یک نوع حاجتهای محدود و سطحی است ، مثل خوردن ، خوابیدن.  در این نوع از حاجتها همینکه ظرفیت غریزه اشباع و حاجت جسمانی مرتفع گردد، رغبت انسان هم از بین می‏رود وحتی ممکن است‏ به تنفر و انزجار مبدل گردد. ولی یک نوع دیگر از نیازهای طبیعی ، عمیق‏ و دریا صفت وهیجان پذیر است مانند پول پرستی و جاه‏طلبی.  غریزه جنسی دارای دو جنبه است. از نظرحرارت جسمی ازنوع اول است‏ ولی از نظر تمایل روحی دو جنس به یکدیگر چنین نیست. برای روشن شدن ،مقایسه‏ای به عمل می‏آوریم:

هر جامعه‏ای از لحاظ خوراک یک مقدار معین تقاضا دارد . یعنی اگر کشوری‏ مثلا بیست میلیون جمعیت داشته باشد مصرف خوراکی آنها معین است که کمتر از آن نباید باشد و زیادتر هم اگر باشد نمی‏توانند مصرف کنند ، فرضا اگر گندم زیاد داشته باشند به دریا می‏ریزند . درباره این جامعه اگر بپرسیم‏ مصرف خوراک آن در سال چقدر است ؟ جواب ، مقدار مشخصی خواهد بود.  ولی‏ اگر درباره یک جامعه بپرسیم که از نظر علاقه افراد به پول چقدر احتیاج به‏ ثروت هست ؟ یعنی چقدر پول لازم دارد تا حس پول پرستی همه افراد آن را اشباع کند به طوری که اگر باز هم بخواهیم به آنها پول بدهیم بگویند دیگر سیر شده‏ایم،میل نداریم و نمی‏توانیم بگیریم ؟ جواب اینست که این‏ خواست حدی نخواهد داشت. جاه‏طلبی بشر هم از همین قبیل است، ظرفیت بشر ازنظر جاه‏طلبی پایان‏ ناپذیر است. هر فردی هر مقام اجتماعی و هر پست عالی را که به دست‏ آورد باز هم طالب مقام بالاتر است، و اساسا هر جا که پای حس تملک به‏ میان بیاید از پایان پذیری خبری نیست .

غریزه جنسی دو جنبه دارد : جنبه جسمانی و جنبه روحی . از جنبه جسمی‏ محدود است . از این نظریک زن یا دو زن برای اشباع مرد کافی است ، ولی‏ از نظر تنوع طلبی و عطش روحی‏ای که در این ناحیه ممکن است به وجود آید شکل دیگری دارد.

حالت روحی مربوط به این موضوع دو نوع است : یکی‏ آن است که به اصطلاح « عشق » نامیده می‏شود این نوع از عطش همیشه جنبه‏ فردی و شخصی دارد یعنی به موضوع خاص و شخص خاص تعلق می‏گیرد و رابطه او را با غیر او قطع می‏کند . این نوع از عطش درزمینه محدودیتها و محرومیتها به وجود می‏آید. 

نوعی دیگر عطش روحی آن است که به صورت حرص و آزدرمی‏آید که از شؤون حس تملک است و یا آمیخته‏ای است از دو غریزه پایان ناپذیر: شهوت جنسی و حس تملک ، آن همان است که در صاحبان حرمسراهای قدیم و در اغلب پولداران و غیر پولداران عصر ماوجوددارد . این نوع از عطش تمایل‏ به تنوع دارد. از یکی سیر می‏شود و متوجه دیگری می‏گردد. در عین اینکه‏ دهها نفر در اختیار دارد در بند دهها نفر دیگر است و همین نوع از عطش‏ است که در زمینه بی‏بند و باری‏ها ومعاشرتهای به اصطلاح آزاد به وجود می‏آید . این نوع از عطش است که هوس نامیده می‏شود. همانطور که درگذشته گفتیم : عشق ، عمیق و متمرکز کننده نیروها و تقویت کننده نیروی تخیل و یگانه‏پرست است ، و اما هوس ، سطحی و پخش‏ کننده نیروها و متمایل به تنوع و تفنن و هرزه صفت است.  این نوع از عطش که هوس نامیده می‏شود ارضاء شدنی نیست.  اگر مردی در این مجرا بیفتد ، فرضا حرمسرائی نظیر حرمسرای هارون الرشید و خسرو پرویز داشته باشد پر از زیبا رویان که سالی یک بار به هر یک نوبت نرسد ، باز اگر بشنود که در اقصی نقاط جهان یک زیباروی دیگر هست ، طالب آن‏ خواهد شد . نمی‏گوید بس است دیگر سیر شده‏ام.

در اینگونه حالات سیر کردن و ارضاء از راه فراوانی ، امکان ندارد و اگر کسی بخواهد از این راه وارد شود درست مثل آن است که بخواهد آتش را باهیزم سیر کند.  به طور کلی در طبیعت انسانی از نظر خواسته‏های روحی ، محدودیت در کار نیست . انسان روحا طالب بی نهایت آفریده شده است . وقتی هم که‏ خواسته‏های روحی درمسیر مادیات قرار گرفت به هیچ حدی متوقف نمی‏شود ، رسیدن به هر مرحله‏ای میل و طلب مرحله دیگررادر او به وجود می‏آورد.

  اشتباه کرده‏اند کسانی که طغیان نفس اماره و احساسات شهوانی را تنها معلول محرومیتها و عقده‏های ناشی از محرومیتها دانسته‏اند. همانطور که‏ محرومیتها سبب طغیان و شعله‏ورشدن شهوات می‏گردد ، پیروی و اطاعت و تسلیم مطلق نیز سبب طغیان و شعله‏ور شدن آتش شهوات می‏گردد . امثال‏ فروید آن طرف سکه را خوانده‏اند و از این طرف سکه غافل مانده‏اند.  ناصحان و عارفان ما کاملا بدین نکته پی برده بودند . در ادبیات فارسی و عربی زیاد بدین نکته اشاره شده است.سعدی می‏گوید:

                                    مراد هر که برآری مطیع امر تو گشت      خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت‏ مراد

 اشتباه فروید و امثال او در اینست که پنداشته‏اند تنها راه آرام کردن‏ غرائز ، ارضاء و اشباع بی حد و حصر آنها است . اینها فقط متوجه‏ محدودیتها و ممنوعیتها و عواقب سوء آنها شده‏اند و مدعی هستند که قید و ممنوعیت ، غریزه را عاصی و منحرف و سرکش و نا آرام می‏سازد  طرحشان‏ اینست که برای ایجاد آرامش این غریزه ، باید به آن آزادی مطلق داد آن‏ هم بدین معنی که به زنان اجازه هرجلوه‏گری و به مرد اجازه هر تماسی داده شود.  اینها چون یک طرف قضیه را خوانده‏اند توجه نکرده‏اندکه همانطور که‏ محدودیت و ممنوعیت ، غریزه را سرکوب و تولید عقده می‏کند، رها کردن و تسلیم شدن و در معرض تحریکات و تهییجات در آوردن آنرا دیوانه می‏سازد، و چون این امکان وجود ندارد که هرخواسته‏ای برای هر فردی برآورده شود ، بلکه امکان ندارد همه خواسته‏های بی پایان یک فرد برآورده شود غریزه بدتر سرکوب می‏شود و عقده روحی به وجود می‏آید .

به عقیده ما برای آرامش غریزه دو چیز لازم است : یکی ارضاء غریزه در حد حاجت طبیعی ، و دیگر جلوگیری از تهییج و تحریک آن. اینکه اجتماع به وسائل مختلف سمعی و بصری و لمسی موجبات هیجان غریزه‏ را فراهم کند و آنگاه بخواهد با ارضاء ،غریزه دیوانه شده را آرام کند میسر نخواهد شد. هرگز بدین وسیله نمی‏توان آرامش و رضایت ایجاد کرد ، بلکه بر اضطراب و تلاطم و نارضائی غریزه با هزاران عوارض روانی و جنایات ناشی از آن ، افزوده می‏شود .

اما اینکه می‏گویند : الانسان حریص علی ما منع منه، مطلب صحیحی است ولی‏ نیازمند به توضیح است . انسان به چیزی حرص می‏ورزد که هم از آن ممنوع‏ شود و هم به سوی آن تحریک شود، به اصطلاح تمنای چیزی را در وجود شخصی‏ بیدار کنند و آنگاه او را ممنوع سازند . اما اگر امری اصلا عرضه نشود یا کمتر عرضه شود، حرص و ولع هم نسبت بدان کمتر خواهد بود . فروید که طرفدار سرسخت آزادی غریزه جنسی بود ، خود متوجه شد که خطا رفته است، لذا پیشنهاد کرد که باید آن را از راه خاص خودش به مسیر دیگری منحرف کرد و به مسائل علمی و هنری نظیر نقاشی و غیره منعطف ساخت‏ و به اصطلاح طرفدار تصعید شد . زیرا تجربه و آمار نشان داده بود که با برداشتن قیود اجتماعی ، بیماریها و عوارض روانی ناشی از غریزه جنسی‏ بیشتر شده است . من نمی‏دانم آقای فروید که طرفدار تصعید است از چه راه‏ آنرا پیشنهاد می‏کند . آیا جز از طریق محدود کردن است؟

 در گذشته افراد بی‏خبر ، به دانشجویان بی‌خبرتر از خود می‏گفتند انحراف‏ جنسی ، یعنی هم جنس بازی ، فقط در میان شرقیها رائج است و علتش هم دسترسی نداشتن به زن بر اثرقیود زیاد و حجاب است. اما طولی نکشید که معلوم شد رواج این عمل زشت در میان‏ اروپائیها صد درجه بیشتر از شرقیها است.

ما انکار نمی‏کنیم که دسترسی نداشتن به زن موجب انحراف می‏شودو باید شرائط ازدواج قانونی را سهل کرد، ولی بدون شک آن مقدار که تبرج و خودنمائی زن در اجتماع و معاشرتهای آزاد سبب انحراف جنسی می‏شود به‏ مراتب بیشتر از آن است که محرومیت و دست نارسی سبب می‏گردد .اگر در مشرق زمین محرومیتها باعث انحراف جنسی و همجنس بازی شده است، در اروپا شهوترانی‌های زیاد باعث این انحراف گشته است .در شرق هم ، محرومین آن قدر سبب رواج انحراف جنسی نبودند که صاحبان‏ حرمسراها بودند ، و به اصطلاح اعراب ، این انحراف از « بلاط » ملوک و سلاطین آغاز شده است .

شهید مطهری ،مسئله حجاب، افزایش التهابها



نوشته شده توسط مرتضی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۴، ۱۹:۲۰ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    اره ولا
  • ۳۱ مرداد ۹۴، ۱۸:۴۳ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک
  • ۲۷ خرداد ۹۴، ۱۸:۳۵ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک

حجاب و عقده‌های روانی

چهارشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۰۳ ق.ظ

یکی از ایرادهایی که بر حجاب گرفته‏اند اینست که ایجاد حریم میان زن و مرد بر اشتیاقها و التهابها می‏افزاید و طبق اصل « الانسان حریص علی ما منع منه »  حرص و ولع نسبت به اعمال جنسی را در زن و مرد بیشتر می‏کند  به علاوه ، سرکوب کردن غرائز موجب انواع اختلالهای روانی و بیماریهای‏ روحی می‏گردد. درروانشناسی جدید و مخصوصا در مکتب روانکاوی فروید روی محرومیتها و ناکامیها بسیار تکیه شده است . فروید می‏گوید: ناکامیها معلول قیود اجتماعی است و پیشنهاد می‏کند که تا ممکن است باید غریزه را آزاد گذاشت‏ تا ناکامی وعوارض ناشی از آن پیش نیاید. برتراند راسل در جواب این سؤال که : « آیا شما عقیده دارید انتشار موضوعهای‏ منافی عفت علاقه مردم را به آنها زیاد نمی‏کند ؟ » جواب می‏دهد: «علاقه مردم نسبت بدانها نقصان می‏یابد .فرض کنید چاپ و انتشار کارت پستال‏های منافی عفت مجاز و آزاد گردد . اگر چنین چیزی بشود این‏ اوراق برای مدت یک سال یا دو سال مورد استقبال واقع شده سپس مردم از آن خسته می‏شوند و دیگر کسی حتی به آنها نگاه هم نخواهد کرد »

پاسخ این ایراد اینست که درست است که ناکامی ، بالخصوص ناکامی جنسی‏ ، عوارض وخیم و ناگواری دارد و مبارزه با اقتضاء غرائز در حدودی که مورد نیاز طبیعت است غلط است ، ولی برداشتن قیود اجتماعی مشکل را حل نمی‏کند بلکه بر آن می‏افزاید.  در مورد غریزه جنسی وبرخی غرائز دیگر ، برداشتن قیود ، عشق به مفهوم‏ واقعی را می‏میراند ولی طبیعت را هرزه و بی‏بند و بار می‏کند. در این مورد هر چه عرضه بیشتر گردد هوس و میل به تنوع افزایش می‏یابد. اینکه راسل می‏گوید: « اگر پخش عکسهای منافی عفت مجاز بشود پس از مدتی مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد » درباره یک عکس‏ بالخصوص و یک نوع بی عفتی بالخصوص صادق است ، ولی در مورد مطلق بی‏ عفتی‏هاصادق نیست یعنی از یک نوع خاص بی عفتی خستگی پیدا می‏شود ولی نه‏ بدین معنی که تمایل به عفاف جانشین آن شود بلکه بدین معنی که آتش و عطش روحی زبانه می‏کشد و نوعی دیگر را تقاضا می‏کند. این تقاضاها هرگز تمام شدنی نیست. خود راسل در کتاب زناشوئی و اخلاق اعتراف می‏کند که عطش روحی در مسائل‏ جنسی غیر از حرارت جسمی است. آنچه با ارضاء تسکین می‏یابد حرارت جسمی‏ است نه عطش روحی .

بدین نکته باید توجه کرد که آزادی در مسائل جنسی سبب شعله‏ور شدن‏ شهوات به صورت حرص و آزمی‏گردد، از نوع حرص و آزهائی که در صاحبان‏ حرمسراهای رومی و ایرانی و عرب سراغ داریم. ولی ممنوعیت وحریم ، نیروی عشق و تغزل و تخیل را به صورت یک احساس عالی و رقیق و لطیف و انسانی تحریک می‏کند و رشد می‏دهد و تنها در این هنگام است که مبدأ و منشأ خلق هنرها و ابداعها و فلسفه‏ها می‏گردد، میان آنچه عشق نامیده می‏شود و به قول ابن سینا " عشق عفیف " ، و آنچه به صورت هوس و حرص وآزو حس تملک در می‏آید - با اینکه هر دو روحی و پایان ناپذیر است - تفاوت بسیار است . عشق ، عمیق و متمرکز کننده نیروها و یگانه پرست است واما هوس ، سطحی و پخش کننده نیرو و متمایل به تنوع و هرزه صفت است.

حاجتهای طبیعی بر دو قسم است : یک نوع حاجتهای محدود و سطحی است ، مثل خوردن ، خوابیدن.  در این نوع از حاجتها همینکه ظرفیت غریزه اشباع و حاجت جسمانی مرتفع گردد، رغبت انسان هم از بین می‏رود وحتی ممکن است‏ به تنفر و انزجار مبدل گردد. ولی یک نوع دیگر از نیازهای طبیعی ، عمیق‏ و دریا صفت وهیجان پذیر است مانند پول پرستی و جاه‏طلبی.  غریزه جنسی دارای دو جنبه است. از نظرحرارت جسمی ازنوع اول است‏ ولی از نظر تمایل روحی دو جنس به یکدیگر چنین نیست. برای روشن شدن ،مقایسه‏ای به عمل می‏آوریم:

هر جامعه‏ای از لحاظ خوراک یک مقدار معین تقاضا دارد . یعنی اگر کشوری‏ مثلا بیست میلیون جمعیت داشته باشد مصرف خوراکی آنها معین است که کمتر از آن نباید باشد و زیادتر هم اگر باشد نمی‏توانند مصرف کنند ، فرضا اگر گندم زیاد داشته باشند به دریا می‏ریزند . درباره این جامعه اگر بپرسیم‏ مصرف خوراک آن در سال چقدر است ؟ جواب ، مقدار مشخصی خواهد بود.  ولی‏ اگر درباره یک جامعه بپرسیم که از نظر علاقه افراد به پول چقدر احتیاج به‏ ثروت هست ؟ یعنی چقدر پول لازم دارد تا حس پول پرستی همه افراد آن را اشباع کند به طوری که اگر باز هم بخواهیم به آنها پول بدهیم بگویند دیگر سیر شده‏ایم،میل نداریم و نمی‏توانیم بگیریم ؟ جواب اینست که این‏ خواست حدی نخواهد داشت. جاه‏طلبی بشر هم از همین قبیل است، ظرفیت بشر ازنظر جاه‏طلبی پایان‏ ناپذیر است. هر فردی هر مقام اجتماعی و هر پست عالی را که به دست‏ آورد باز هم طالب مقام بالاتر است، و اساسا هر جا که پای حس تملک به‏ میان بیاید از پایان پذیری خبری نیست .

غریزه جنسی دو جنبه دارد : جنبه جسمانی و جنبه روحی . از جنبه جسمی‏ محدود است . از این نظریک زن یا دو زن برای اشباع مرد کافی است ، ولی‏ از نظر تنوع طلبی و عطش روحی‏ای که در این ناحیه ممکن است به وجود آید شکل دیگری دارد.

حالت روحی مربوط به این موضوع دو نوع است : یکی‏ آن است که به اصطلاح « عشق » نامیده می‏شود این نوع از عطش همیشه جنبه‏ فردی و شخصی دارد یعنی به موضوع خاص و شخص خاص تعلق می‏گیرد و رابطه او را با غیر او قطع می‏کند . این نوع از عطش درزمینه محدودیتها و محرومیتها به وجود می‏آید. 

نوعی دیگر عطش روحی آن است که به صورت حرص و آزدرمی‏آید که از شؤون حس تملک است و یا آمیخته‏ای است از دو غریزه پایان ناپذیر: شهوت جنسی و حس تملک ، آن همان است که در صاحبان حرمسراهای قدیم و در اغلب پولداران و غیر پولداران عصر ماوجوددارد . این نوع از عطش تمایل‏ به تنوع دارد. از یکی سیر می‏شود و متوجه دیگری می‏گردد. در عین اینکه‏ دهها نفر در اختیار دارد در بند دهها نفر دیگر است و همین نوع از عطش‏ است که در زمینه بی‏بند و باری‏ها ومعاشرتهای به اصطلاح آزاد به وجود می‏آید . این نوع از عطش است که هوس نامیده می‏شود. همانطور که درگذشته گفتیم : عشق ، عمیق و متمرکز کننده نیروها و تقویت کننده نیروی تخیل و یگانه‏پرست است ، و اما هوس ، سطحی و پخش‏ کننده نیروها و متمایل به تنوع و تفنن و هرزه صفت است.  این نوع از عطش که هوس نامیده می‏شود ارضاء شدنی نیست.  اگر مردی در این مجرا بیفتد ، فرضا حرمسرائی نظیر حرمسرای هارون الرشید و خسرو پرویز داشته باشد پر از زیبا رویان که سالی یک بار به هر یک نوبت نرسد ، باز اگر بشنود که در اقصی نقاط جهان یک زیباروی دیگر هست ، طالب آن‏ خواهد شد . نمی‏گوید بس است دیگر سیر شده‏ام.

در اینگونه حالات سیر کردن و ارضاء از راه فراوانی ، امکان ندارد و اگر کسی بخواهد از این راه وارد شود درست مثل آن است که بخواهد آتش را باهیزم سیر کند.  به طور کلی در طبیعت انسانی از نظر خواسته‏های روحی ، محدودیت در کار نیست . انسان روحا طالب بی نهایت آفریده شده است . وقتی هم که‏ خواسته‏های روحی درمسیر مادیات قرار گرفت به هیچ حدی متوقف نمی‏شود ، رسیدن به هر مرحله‏ای میل و طلب مرحله دیگررادر او به وجود می‏آورد.

  اشتباه کرده‏اند کسانی که طغیان نفس اماره و احساسات شهوانی را تنها معلول محرومیتها و عقده‏های ناشی از محرومیتها دانسته‏اند. همانطور که‏ محرومیتها سبب طغیان و شعله‏ورشدن شهوات می‏گردد ، پیروی و اطاعت و تسلیم مطلق نیز سبب طغیان و شعله‏ور شدن آتش شهوات می‏گردد . امثال‏ فروید آن طرف سکه را خوانده‏اند و از این طرف سکه غافل مانده‏اند.  ناصحان و عارفان ما کاملا بدین نکته پی برده بودند . در ادبیات فارسی و عربی زیاد بدین نکته اشاره شده است.سعدی می‏گوید:

                                    مراد هر که برآری مطیع امر تو گشت      خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت‏ مراد

 اشتباه فروید و امثال او در اینست که پنداشته‏اند تنها راه آرام کردن‏ غرائز ، ارضاء و اشباع بی حد و حصر آنها است . اینها فقط متوجه‏ محدودیتها و ممنوعیتها و عواقب سوء آنها شده‏اند و مدعی هستند که قید و ممنوعیت ، غریزه را عاصی و منحرف و سرکش و نا آرام می‏سازد  طرحشان‏ اینست که برای ایجاد آرامش این غریزه ، باید به آن آزادی مطلق داد آن‏ هم بدین معنی که به زنان اجازه هرجلوه‏گری و به مرد اجازه هر تماسی داده شود.  اینها چون یک طرف قضیه را خوانده‏اند توجه نکرده‏اندکه همانطور که‏ محدودیت و ممنوعیت ، غریزه را سرکوب و تولید عقده می‏کند، رها کردن و تسلیم شدن و در معرض تحریکات و تهییجات در آوردن آنرا دیوانه می‏سازد، و چون این امکان وجود ندارد که هرخواسته‏ای برای هر فردی برآورده شود ، بلکه امکان ندارد همه خواسته‏های بی پایان یک فرد برآورده شود غریزه بدتر سرکوب می‏شود و عقده روحی به وجود می‏آید .

به عقیده ما برای آرامش غریزه دو چیز لازم است : یکی ارضاء غریزه در حد حاجت طبیعی ، و دیگر جلوگیری از تهییج و تحریک آن. اینکه اجتماع به وسائل مختلف سمعی و بصری و لمسی موجبات هیجان غریزه‏ را فراهم کند و آنگاه بخواهد با ارضاء ،غریزه دیوانه شده را آرام کند میسر نخواهد شد. هرگز بدین وسیله نمی‏توان آرامش و رضایت ایجاد کرد ، بلکه بر اضطراب و تلاطم و نارضائی غریزه با هزاران عوارض روانی و جنایات ناشی از آن ، افزوده می‏شود .

اما اینکه می‏گویند : الانسان حریص علی ما منع منه، مطلب صحیحی است ولی‏ نیازمند به توضیح است . انسان به چیزی حرص می‏ورزد که هم از آن ممنوع‏ شود و هم به سوی آن تحریک شود، به اصطلاح تمنای چیزی را در وجود شخصی‏ بیدار کنند و آنگاه او را ممنوع سازند . اما اگر امری اصلا عرضه نشود یا کمتر عرضه شود، حرص و ولع هم نسبت بدان کمتر خواهد بود . فروید که طرفدار سرسخت آزادی غریزه جنسی بود ، خود متوجه شد که خطا رفته است، لذا پیشنهاد کرد که باید آن را از راه خاص خودش به مسیر دیگری منحرف کرد و به مسائل علمی و هنری نظیر نقاشی و غیره منعطف ساخت‏ و به اصطلاح طرفدار تصعید شد . زیرا تجربه و آمار نشان داده بود که با برداشتن قیود اجتماعی ، بیماریها و عوارض روانی ناشی از غریزه جنسی‏ بیشتر شده است . من نمی‏دانم آقای فروید که طرفدار تصعید است از چه راه‏ آنرا پیشنهاد می‏کند . آیا جز از طریق محدود کردن است؟

 در گذشته افراد بی‏خبر ، به دانشجویان بی‌خبرتر از خود می‏گفتند انحراف‏ جنسی ، یعنی هم جنس بازی ، فقط در میان شرقیها رائج است و علتش هم دسترسی نداشتن به زن بر اثرقیود زیاد و حجاب است. اما طولی نکشید که معلوم شد رواج این عمل زشت در میان‏ اروپائیها صد درجه بیشتر از شرقیها است.

ما انکار نمی‏کنیم که دسترسی نداشتن به زن موجب انحراف می‏شودو باید شرائط ازدواج قانونی را سهل کرد، ولی بدون شک آن مقدار که تبرج و خودنمائی زن در اجتماع و معاشرتهای آزاد سبب انحراف جنسی می‏شود به‏ مراتب بیشتر از آن است که محرومیت و دست نارسی سبب می‏گردد .اگر در مشرق زمین محرومیتها باعث انحراف جنسی و همجنس بازی شده است، در اروپا شهوترانی‌های زیاد باعث این انحراف گشته است .در شرق هم ، محرومین آن قدر سبب رواج انحراف جنسی نبودند که صاحبان‏ حرمسراها بودند ، و به اصطلاح اعراب ، این انحراف از « بلاط » ملوک و سلاطین آغاز شده است .

شهید مطهری ،مسئله حجاب، افزایش التهابها

نظرات  (۲)

این مطلب عالی بود.....
سلام عیدتون مبارک ممنون شما هم لینک شدید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی