اندکی صبر سحر نزدیک است...

شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۱۳ ق.ظ

امام زمان(عج) و حضرت معصومه(س)

شخصى به نام سید عبدالرحیم که مورد وثوق بود، گفت: در عالم خواب دیدم، در قبرستان بزرگ قم، جمعیت بسیارى هستند، در این هنگام شخص بزگوارى را که سوار بر اسبى بود و از بازارچه مى‏آمد، مشاهده نمودم، دیدم در پشت سر آن سوار، شخصى گفت: این سوار حضرت حجت (عجل الله تعالى فرجه الشریف)مى‏باشد تا این خبر را شنیدم، سراسیمه به دنبال آن حضرت شتافتم، دیدم آن حضرت به صحن مطهر آمد و در آنجا پیاده شد.

صحن خلوت بود، کسى را جز آن حضرت و شخصى که همراهش بود در آنجا ندیدم، مشاهده کردم که آنها را عبور کرده تابه در صحن عتیق رسیدند، افسار اسب را به دست من دادند تا آن را نگهدارم، با خود گفتم نگهداشتن اسب خوب است یا همراه حضرت بودن؟

سرانجام همراهى حضرت را برگزیدم و افسار اسب را به دست همان شخصى که همراه امام بود دادم و خودم به دنبال حضرت روانه شدم، دیدم حضرت وارد حرم شد و در بالا سر مرقد حضرت معصومه (علیها السلام)توقف کرد، هیچ کس از خدام نبودند پیش خود فکر مى‏کردم آیا به حضور حضرت بروم یا نروم؟ در کنار رواق ایستادم، صداى آن حضرت را مى‏شنیدم، اما چیزى نمى‏فهمیدم، پس از مدتى از آن حضرت از حرم برون آمد و من نیز از حرم بیرون آمدم و پشت سر او به راه افتادم، ولى ناگهان ناپدید شد و هرچه جستجو کردم دستم به دامنش نرسید و از فیض حضور آن بزرگوار محروم گشتم.

منبع: حضرت معصومه سلام الله علیها فاطمه دوم- محمد محمدی اشتهاردی



نوشته شده توسط عارف
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۴، ۱۹:۲۰ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    اره ولا
  • ۳۱ مرداد ۹۴، ۱۸:۴۳ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک
  • ۲۷ خرداد ۹۴، ۱۸:۳۵ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک

امام زمان(عج) و حضرت معصومه(س)

شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۱۳ ق.ظ

شخصى به نام سید عبدالرحیم که مورد وثوق بود، گفت: در عالم خواب دیدم، در قبرستان بزرگ قم، جمعیت بسیارى هستند، در این هنگام شخص بزگوارى را که سوار بر اسبى بود و از بازارچه مى‏آمد، مشاهده نمودم، دیدم در پشت سر آن سوار، شخصى گفت: این سوار حضرت حجت (عجل الله تعالى فرجه الشریف)مى‏باشد تا این خبر را شنیدم، سراسیمه به دنبال آن حضرت شتافتم، دیدم آن حضرت به صحن مطهر آمد و در آنجا پیاده شد.

صحن خلوت بود، کسى را جز آن حضرت و شخصى که همراهش بود در آنجا ندیدم، مشاهده کردم که آنها را عبور کرده تابه در صحن عتیق رسیدند، افسار اسب را به دست من دادند تا آن را نگهدارم، با خود گفتم نگهداشتن اسب خوب است یا همراه حضرت بودن؟

سرانجام همراهى حضرت را برگزیدم و افسار اسب را به دست همان شخصى که همراه امام بود دادم و خودم به دنبال حضرت روانه شدم، دیدم حضرت وارد حرم شد و در بالا سر مرقد حضرت معصومه (علیها السلام)توقف کرد، هیچ کس از خدام نبودند پیش خود فکر مى‏کردم آیا به حضور حضرت بروم یا نروم؟ در کنار رواق ایستادم، صداى آن حضرت را مى‏شنیدم، اما چیزى نمى‏فهمیدم، پس از مدتى از آن حضرت از حرم برون آمد و من نیز از حرم بیرون آمدم و پشت سر او به راه افتادم، ولى ناگهان ناپدید شد و هرچه جستجو کردم دستم به دامنش نرسید و از فیض حضور آن بزرگوار محروم گشتم.

منبع: حضرت معصومه سلام الله علیها فاطمه دوم- محمد محمدی اشتهاردی

نظرات  (۱)

خب این الان نکته ش چی بود؟؟!!!!؟؟
محروم بودن....
خب اینکه عادت شده واسه هممون.... قطعا او منتظر آمدن ماست...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی